روشنفکران در انقلاب، سختپسندان در الهیه
- سارا شمیرانی
- 3دقیقه
کافهنوشت: بریم مرکز شهر، یک جایی گعده کنیم؟ این جمله کوتاه شروع خیلی از معاشرتهاست. معاشرتهایی که کافههای مرکز شهر را به دکورهای خاص و مدرن ترجیح میدهند. دنبال معاشرتند و یک چای یا قهوه درست و حسابی که خیلی گران هم نباشد. از آن طرف اما بعضیها دنبال چیزکیک چوب بستنیاند. دنبال کافههای قشنگ با نور زیاد و دکورهای خاص. از همانهایی که میتوانی عکسهای اینستاگرامی بگیری و دورهم درباره مسافرت و مهمانیهای آخر هفته حرف بزنی. آدمهای کافهنشین سالهاست در تهران به این دو دسته تقسیم میشوند. علاقهمندان مرکز شهری یا خاصپسندان شمال شهری. هیچ گروهی هم بر دیگری برتری ندارد. تنها تفاوت در موضوعات روانشناختی است که سالهاست این دو گروه را از هم جدا کرده.
جای روشنفکر جماعت کجاست؟
دهههای ۳۰ تا ۵۰ کافههای مرکز شهر مثل «کافه نادری» یا «کافه فیروز» پاتوق نویسندگان، شاعران، روشنفکران و روزنامهنگارها بود. آنجا بحثهای ادبی، سیاسی و فلسفی جریان داشت. خیلی از بیانیهها یا جنبشهای فکری از همین میزهای کافهها شروع شد. در همان دوره، در شمیران و شمال تهران قدیم کافهها و قهوهخانهها بیشتر برای تفریح یا دیدارهای خانوادگی استفاده میشد، نه برای بحثهای اجتماعی و سیاسی. در کتاب «کافههای روشنفکری» نوشته احمد راسخی لنگرودی آمده، خیلی از نویسندهها و روشنفکران که پاتوق همیشگیشان کافههای لالهزار و جمهوری بود، میگفتند کافههای شمال شهر به گروه خونی روشنفکر جماعت نمیآید و و کسر شانشان بوده که آنجا رفتوآمد کنند. هنوز هم بعد از این همه سال، پاتوق روزنامهنگارها و نویسنده و اهالی هنر مرکز شهر است. حتی اگر قرار باشد هنرمندی کافهای راهاندازی کنند از محور انقلاب بالاتر نمیرود.
کافه رفتن یک اتفاق ضدارزش
بعد از دهه ۶۰ با محدودیتهای اجتماعی، خیلی از کافهها در مرکز بسته شدند یا کارکرد فرهنگیشان کمرنگ شد. دهه شصت جنگ بود و فشار معیشتی باعث شده بود هیچ کس به کافه رفتن فکر هم نکند. دهه ۶۰ اوج فشارهای اجتماعی مردم بود، ویدئو داشتن جرم بود و کافه رفتن یک حرکت ضد ارزش به حساب میآمد که بنیاد خانواده را میبرد زیر سوال. در این دهه نه شمال شهر رونق داشت و نه مرکز شهر.
رونق دوباره کافه های سنایی و کریمخان
از دهه ۷۰ به بعد، دوباره خیابان انقلاب و کریمخان کانون کافههای روشنفکری شد، مخصوصاً با حضور ناشران و کتابفروشیها. مرکز شهر شد پاتوق دانشجوها.کافه و تئاتر شهر و کتاب فروشیها شده بود نماد تفریح طبقه روشنفکر جامعه، چیزی که تا امروز هم ادامه پیدا کرده. در همین زمان، در شمال شهر کافههایی با سبک غربی و مدرن شروع به کار کردند که بیشتر به طبقه مرفه و سبک زندگی لوکس جواب میدادند. کافه گالریها آمدند. کافهها بیکریها زیاد شدند، منوها در شمال شهر هر روز چیز تازه ای اضافه کردند و در ده سال گذشته تغییرات فاحشی پیدا کردند.
یک تجربه منحصربهفرد در شمال شهر
بر اساس بررسی آمار منطقهای که سال گذشته انجام شده در حال حاضر مناطقی مثل خیابان ولیعصر، جردن، انقلاب و تجریش از مراکز اصلی کافهنشینی هستند. امیر تجربه کار کردن در هر دو کافه شمال شهر و مرکز شهر را دارد. او طی سالها فعالیت متوجه تفاوتهای فاحش بین مشتریان مرکز و شمال شهر شده است. او میگوید:« کافهنشینی همیشه دو جناح داشته، هیچ کس درباره کسانی که به کافههای جنوب شهر یا شرق و غرب علاقه دارند حرفی نمیزنند، اما مشتریان شمال شهر و مرکز شهر کاملا از دو دنیای متفاوت هستند. کسی که قرار است کافه راهاندازی کند حتما باید چند نکته را مدنظر داشته باشد. به صورت کلی در شمال شهر مثلاً الهیه، فرشته، نیاوران طراحی و دکوراسیون باید یک موضوع خیلی مهم برای کافهدار باشد. در این منطقه مشتریها دنبال تجربهی بصری هستند. باید فضا شیک، مدرن، با نورپردازی خاص و قابل عکاسی باشد.دکور در این مناطق خودش یک برند محسوب میشود. منو و کیفیت مواد اولیه دومین چیزی است که باید حسابی فکر شده آن را پیش برد. قهوههای اسپشیالیتی، دسرهای خاص، نوشیدنیهای خلاقانه مثل لاته با طراحی یا نوشیدنیهای گیاهی مدرن. مشتری حاضر است هزینه بیشتری بدهد ولی انتظار دارد کیفیت هم بالاتر از حد معمول باشد. پرسنل آموزشدیده، برخورد حرفهای، حتی یونیفرم شیک اهمیت دارد. از طرفی کافههای شمال شهر معمولا فضایی برای جلسات کاری و دورهمیهای دوستانهی لاکچری هستند. اصلا شما تا به حال دیدین یک قرار مردانه کاری در کافه مرکز شهر برگزار شود؟ همیشه قرارهای رسمی و کاری در شمال شهر برگزار میشود. به همین دلیل باید از دکور گرفته تا منو، سلیقه این گروه افراد در نظر گرفته شود. کافههای شمال شهر در خیلی از جزییات دیگر هم با کافههای مرکز شهر تفاوت دارد. مثلا تبلیغات. این کافهها در اینستاگرام و به صورت آنلاین حضور پررنگی دارند. همکاری با اینفلوئنسرها یا برگزاری ایونتهای خاص مثلاً رونمایی برند یا ورکشاپ از شیوههای تبلیغات این کافههاست.»
حس تعلق در کافههای مرکز شهر
امیر سه سال هم در کافههای مرکز شهر کار کرده. او میگوید:«در مرکز شهر مثلاً انقلاب، کریمخان، ولیعصر فضا و حس صمیمیت مهم ترین چیزی است که مشتری دنبال آن است. اینجا افراد دنبال پناهگاه آرام و دنج برای مطالعه، نوشتن یا گپ زدن طولانی است. دکور میتواند سادهتر باشد. میز چوبی، دیوار آجری، کتاب یا پوسترهای هنری. نوشیدنیها و خوراکیها باید مقرونبهصرفه باشند مثل چای، قهوه ترک، کیک خانگی. مشتری این منطقه بیشتر دانشجو یا اهل کتاب و هنرمندان هستند. شب شعر، نشست کتاب، موسیقی زنده یا ورکشاپ برگزار کرد. در مرکز شهر مهمتر از ویترین و ظاهر، رابطهی صمیمی با مشتری است. مشتریها معمولاً ثابتاند و برای حس تعلق برمیگردند.
در نهایت، به نظر میرسد دو چهره کافهنشینی در تهران نه فقط نتیجهی تفاوت اقتصادی یا مکانیست، بلکه بازتابی از نیازها و خواستههای متفاوت انسانی است: یکی خواهان صمیمیت، تعلق و آرامش، دیگری طالب تجمل، دیده شدن و تجربه بصری.
پست های مرتبط
موج پلمب کافهها بعد از هالووین
گجتهای قهوه؛ از خانه تا سفر