زنان در کافههای تهران؛ بازپسگیری فضای عمومی
- ساناز صفایی
- 7دقیقه
کافه نوشت: یک بعدازظهر گرم مردادماه در خیابان گاندی، آفتاب تیز بر آسفالت داغ میتابد و صدای کولرهای مغازهها با هم درهم میپیچد. از درِ شیشهای کافه که وارد میشوی، موجی از خنکی و بوی قهوه تازهدم به استقبالت میآید. پشت میز کنار پنجره، چهار زن در لباسهای رنگی تابستانی نشستهاند؛ یکی لپتاپش را باز کرده، دیگری در دفترش چیزی یادداشت میکند، و بقیه با لیوانهای شیشهای موکتل و آیسکافه در دست، آرام گپ میزنند. لیلا، ۳۴ ساله، کارشناس بازاریابی، پیراهن تابستانی گشادی پوشیده و آیس کافی میخورد. او میگوید: «برای من کافه یعنی جایی که میتوانم لپتاپم را باز کنم، لباس راحت بپوشم، و بدون نگاه سنگین دیگران کار کنم یا با دوستم حرف بزنم. این حس آزادی کوچک، ولی مهم است.» بیرون، گرمای هوا مردم را خسته و عجول کرده، اما اینجا، در سایهروشن کافه، لحظهای کوتاه از فرار روزمرگی شکل گرفته؛ جایی که زنان میتوانند بیدغدغه و بیعجله خودشان باشند.
همچنین میتوانید مقاله علیه سلطه لپتاپها را هم مطالعه کنید.
ترس از تنهایی در کافه؛ مواجههای کوچک با اضطراب اجتماعی
در گوشهای از شهر، در پشت یکی از میزهای پیادهرو کافه کانتینر وزرا، زن جوانی تنها نشسته و مشغول نوشتن است. بهناز، ۴۰ ساله، میگوید اولین بار است تنها به کافه آمده: «اینقدر از تنها در کافه نشستن معذب بودم که به روانشناس مراجعه کردم. یکی از تمرینهایم این بود که تنها به کافه بیایم، بنشینم و حسهایم را بنویسم. همیشه دوست داشتم به کافه بروم، اما تنها رفتن برایم ترسناک بود. وقتی با دوستانم هستم، مشکلی ندارم، اما تنها بودن در کافه، حس معذب بودن و متفاوتی به من میدهد. امروز اولین بار است در یک کافه تنها نشستم».
او توضیح داد که این ترس شاید ریشه در فرهنگ جامعه در دوران کودکیاش دارد؛ زمانی که تاکسیها در صندلی کنار راننده دو نفر و در عقب تاکسی گاهی تا ۴ نفر را سوار میکردند. نشستن کنار غریبهها در تاکسی برای بهناز بسیار دشوار بود: «این خاطرات هنوز روی من تاثیر دارد و من الان با روانشناس برای مواجهه با این ترس کار میکنم. در کودکی ما هیچ زنی تنها به کافه و رستوران نمیرفت. وقتی در خیابان، تاکسی و فضاهای عمومی تنها بودی انواع مزاحمت را تجربه میکردی». او با وجود کار آنلاینش در حوزه مهاجرت، سعی میکند بیشتر در دفتر کار کند و دوست دارد بتواند از کافهها هم به عنوان فضای کار استفاده کند تا حس ارتباط و حضور در جمع را تجربه کند: «دیدن آدمها و بودن در فضای عمومی، حتی بدون صحبت کردن، به من حس زندگی میدهد. در خانه بودن این حس را ندارد. در کافه زندگی جاری است».
کافهها بخشی از روند بازپسگیری فضای عمومی توسط زنان
نفیسه آزاد، جامعهشناس، حضور زنان در کافهها را امتداد حضور آنها در فضای عمومی شهر میداند. او معتقد است تاریخچه کافهنشینی زنان را نمیتوان جدا از روند اجتماعی و تاریخی حضورشان در میدانها و خیابانها دید. او میگوید: «از منظر تاریخی و اجتماعی، نمیشود حضور زنان در کافهها را از حضور آنان در فضای عمومی شهر جدا کرد. زنان در گذار از سبک زندگی روستایی به شهری تا حدی از فضای عمومی کنار گذاشته شدند، چون در روستا تفکیک میان فضای خصوصی و عمومی چندان پررنگ نبود، اما در شهر، میدان و خیابانها بیشتر در اختیار مردان قرار گرفت. به مرور و با به رسمیت شناخته شدن حق آموزش و مشارکت اجتماعی و سیاسی، زنان توانستند در فضای عمومی حضور پیدا کنند. یکی از مهمترین پاتوقهای این حضور، کافهها بودند؛ جایی میان خانه و خیابان.»
او به سالهای پس از انقلاب اشاره میکند: «در آن دوران سیاست جداسازی جنسیتی در فضاهای عمومی دنبال شد. این سیاست یا بهطور کامل زنان را حذف میکرد، مثل ورزشگاه آزادی که نماد روشنی از این روند است، یا به شکل تفکیک خانواده و مجرد در فضاهایی مثل کافهها و کافیشاپها خود را نشان میداد. کافههای امروزی که از اوایل دهه هفتاد شناخته شدند، کمکم بدل به فضایی شدند که زنان نیز توانستند در آن مشارکت کنند و نقششان پررنگتر شود.»
آزاد معتقد است این تغییرات تدریجی باعث شد زنان از موقعیت مشتری به موقعیت گرداننده هم برسند: «وقتی حضور زنان در فضای عمومی حداقلی بود، بیشتر بهصورت خانوادگی به کافه میرفتند. اما با افزایش حضور زنان مجرد یا جوانتر در شهر، نقش آنها هم در کافهها تغییر کرد. امروز زنان را پشت بار و دخل میبینیم، بهعنوان باریستا یا نیروی سرویسدهنده. هرچه حضور عمومی زنان گستردهتر شد، نقششان در کافهداری هم تغییر کرد و به گردانندگی رسید. با این حال، هنوز سهم زنان از مالکیت کافهها اندک است. تخمین من کمتر از بیست درصد است و سرمایه و تصمیمگیری همچنان در دست مردان است، اما زنان در لایههای مختلف شغلی، از پایینترین تا بالاترین سطح، حضور دارند.»
او در ادامه میگوید: «امروز زنان کافه را فقط برای خوردن و نوشیدن انتخاب نمیکنند. قرارهای دوستانه، جشنهای کوچک مثل تولد، جلسات کاری و شبکهسازی اجتماعی هم در کافهها اتفاق میافتد. این دقیقاً همان کارکردی است که بازار یا میدان برای مردان در قرون گذشته داشت؛ یک محل سوم که نه خانه است و نه خیابان. زنان با حضورشان این نقش را برای خودشان تعریف کردهاند.»
به باور او، این تجربه در همه شهرهای ایران یکسان نیست: «نمیتوان درباره همه جا یک حکم کلی داد. در شهرهای بزرگ مثل تهران این نقش پررنگتر است و شبیه الگوی جهانی پیش میرود، اما در شهرهای کوچکتر قضاوتهای اجتماعی و محدودیتهای فرهنگی هنوز مانع میشود. با این حال، روند کلی نشان میدهد زنان در حال بازپسگیری سهم بیشتری از فضاهای عمومی هستند.»
آزاد بر پیوند حضور زنان در فضاهای عمومی با قدرت اجتماعی آنها تأکید میکند: «اساساً حضور در فضای عمومی بخشی از قدرت است. اگر زنان از حضور در خیابان و میدان محروم شوند، بخشی از قدرتشان را از دست میدهند. کافهها توانستهاند تا حدی برای زنان فضایی امن بسازند، اما این امنیت برای همه زنان یکسان نیست. کافهها اغلب یک تیپ خاص از زنان را مخاطب قرار میدهند. با این وجود، امروز شاهد تنوع بیشتری در میان زنان کافهرو هستیم، حتی از نظر سن، چیزی که قبلاً کمتر دیده میشد.»
او مفهوم «چهره زنانه شهر» را برای توضیح اهمیت حضور زنان به کار میبرد: «وقتی زنان در خیابان هستند، معنایش این است که شهر امنیت دارد. حضور زنان یعنی حضور کودکان و سالمندان هم ممکن است. خیابانی که هیچ زنی در آن راه نمیرود، خیابان ناامنی است. حضور زنان هویت شهر را میسازد و فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی را دگرگون میکند.»
در بخش دیگری از گفتوگو، آزاد بر تازگی تجربه «زن تنها در فضای عمومی» تأکید میکند: «دیدن یک زن تنها در خیابان، سینما، رستوران یا کافه تجربهای نسبتاً جدید در جامعه ماست. این حضور هنوز با قضاوتهای هنجاری همراهی میشود. زنانی با پوششهای متفاوت ممکن است واکنشهای متفاوتی هم دریافت کنند. علاوه بر این، کافهها فضاهای رایگان نیستند. مصرف و خرید لازمه حضور در کافه است و از آنجا که زنان عموماً از نظر اقتصادی ضعیفتر از مرداناند، دسترسیشان محدودتر میشود. با این حال، زنان سعی میکنند با وجود همه این موانع حضور خود را تثبیت کنند. شرایط اجتماعی به زنان میگوید در خانه بمانید، اما آنها با چنگ و دندان این دیوارها را کنار میزنند. امروز در بسیاری از محلههای تهران حضور جدی زنان در کافهها دیده میشود.»
نفیسه آزاد در پایان گفتوگو یادآور میشود که هر حمله یا محدودیت بر حضور زنان در فضای عمومی، بیتردید بر حضور آنان در کافهها نیز اثر خواهد گذاشت. او بر این باور است که کافه تنها بخشی از یک روند بزرگتر است؛ روندی که بهرغم دشواریها، زنان ایرانی آن را ادامه میدهند تا سهم خود را از شهر و فضای عمومی بازپس گیرند.

عکسها: شاهین حسنزادگان
زنان و کافه؛ فضایی برای رهایی از چهار دیواری خانه
عصر یکی از روزهای تابستانی در کافه ژافه، در کافهای در خیابان قائممقام فراهانی، دو زن ۴۰ساله مجرد به نامهای «پریسا» و «ندا» نشستهاند. یکی با لپتاپ مشغول کار است و دیگری قهوه مینوشد و سیگار دود میکند. هر دو در شرکتهای خصوصی کار میکنند و این کافه، پاتوق همیشگی آنها پس از ساعت کاری است.
پریسا در ابتدای گفتوگو فضای کافه را چنین توصیف میکند:«کسی که به کافه میآید، انگار پذیرفته که اینجا فضایی برای راحت بودن است؛ جایی که آدمها از چهاردیواری خانه بیرون میزنند تا دوستانش را ببینند یا حتی تنها بنشینند. در کافه معاشرت با غریبهها یا گفتوگوهای کوتاه هم طبیعی است. به نظرم این یعنی قبول کردهایم که باید به حریم دیگران احترام بگذاریم، چون کنار هم هستیم.»
ندا نیز که بیشتر روزهایش را میان دفتر کار و کافه تقسیم میکند، خود را از مشتریان ثابت کافه نشینی معرفی میکند:« کافه برای من حالت پاتوق دارد. بارها پیش آمده بعد از تمام شدن کارم به اینجا بیایم یا کافههای دیگر بروم، لپتاپم را باز کنم و ادامه کارهایم را انجام بدهم یا دوستانم را ببینم. کافه برای من جایی است که احساس راحتی میکنم.»
گفتوگو به موضوع «امنیت زنان در کافه» کشیده میشود. هر دو تأکید میکنند که طی سالهای اخیر فضای کافهها امنتر و راحتتر شده است. پریسا توضیح میدهد:«تا همین یکی دو سال پیش، تذکرهای پیدرپی درباره حجاب یا حتی نگاههای سنگین باعث میشد حس معذب بودن داشته باشیم. اما حالا خیلی فرق کرده. امروز در بیشتر کافهها میشود با خیال راحت نشست، کار کرد یا حتی سیگار کشید. من سالهاست سیگار میکشم و همیشه جایی را انتخاب میکنم که اجازه این کار را بدهند، وگرنه اصلاً نمیروم. خوشبختانه الان خیلی راحتتر شده.»
از آنها میپرسم چرا برای کار کردن کافه را انتخاب میکنند، در حالیکه زمانی کار در کافه چندان مرسوم نبود. پریسا پاسخ میدهد:«فضای کافه آرامش میدهد. میتوانی خوراکی خوشمزه بخوری، با دوستانت گپی بزنی یا ساعتی تنها باشی. حتی وقتی قرار کاری دارم، گاهی ترجیح میدهم آن را در کافه بگذارم. بعد از دوران کرونا این موضوع خیلی بیشتر شد.»
پریسا که خود را علاقهمند به کافهگردی معرفی میکند، با لبخند اضافه میکند: «کافه رفتن برای من تفریح است. من آدم برونگرایی هستم و اگر روزی کسی را نبینم، حالم خوب نمیشود. حتی همین حالا که شما سر میز ما نشستهاید و گفتوگو میکنیم، برای من یک انرژی مثبت است. آدمها را دیدن، شنیدن و معاشرت در فضای کافه برایم بسیار ارزشمند است.»
در ادامه بحث به تفاوت زنان مجرد و متأهل در کافهنشینی میرسد. هر دو معتقدند زنان مجرد یا شاغل و تحصیلکرده، به دلیل استقلال مالی و آزادی عمل بیشتر، راحتتر از خانه فاصله میگیرند و در کافه حاضر میشوند. پریسا میگوید:«ما نسبت به زنان متأهل مسئولیت کمتری داریم. کسی منتظرمان نیست که حتماً شام آماده کنیم یا خانه را مرتب نگه داریم. اما دوستان متأهلمان، حتی اگر همسرانی مدرن و تحصیلکرده داشته باشند، باز هم احساس تعهد بیشتری نسبت به خانه و خانواده دارند. همین موضوع باعث میشود ما راحتتر بتوانیم کافه را بهعنوان بخشی از زندگی روزمره انتخاب کنیم.»
پریسا معتقد است زنانی که به کافه میآیند، معمولاً بافرهنگتر هستند: «مردهایی هم که به کافه میآیند سطح فرهنگی بالاتری دارند. انگار پذیرفتهاند که اینجا باید حریم دیگران را رعایت کنند».
وقتی بحث به زنان سنتی یا مذهبی میرسد، ندا توضیح میدهد: « مذهبی بودن با سنتی بودن فرق دارد. اما با این حال کافه رفتن برای هر دو دسته چندان مرسوم نیست». ندا اضافه میکند که مردان سنتی یا مذهبی هم فضاهای خاص خود را دارند: «قهوهخانهها، رستورانهای قلیان، هیئتها و مساجد؛ اینها جایگزینهای مردانه برای کافه هستند. اما زنان سنتی معمولاً جای مشابهی ندارند، جز شاید مراسمهای مذهبی زنانه».
هر دو زن تجربه آشنایی با افراد جدید در کافه را داشتهاند. ندا میگوید: «بعضی از بهترین دوستانم را در کافه پیدا کردم و حالا سالهاست که با هم معاشرت داریم و با هم سفر رفتهایم و رابطهمان عمیق شده.»
در پایان، هر دو تأکید میکنند که کافه جایگاهی ویژه برای زنان دارد، چون برخلاف مهمانیهای زنانه یا محافل خانوادگی، فضایی عمومی و زنده است: «اینجا میتوان با دیگران معاشرت کرد، بدون آنکه وابسته به ساختار خانواده یا جمعهای بسته باشی. همین ویژگی است که کافه را برای ما جذاب کرده.»
از گذشته تا امروز: ردپای کافه در زندگی زنان
گرچه تاریخچه کافه در ایران به اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی بازمیگردد، اما حضور زنان در این فضاها تا مدتها محدود و استثنایی بود. کافههای آن دوران بیشتر محل تجمع مردان ـ از روشنفکران و شاعران گرفته تا فعالان سیاسی ـ بودند. زنان، اگر هم در کافه دیده میشدند، اغلب یا هنرمند بودند یا با همراهی خانواده و در شرایطی کنترلشده حضور پیدا میکردند.
تغییر جدی از دهه ۱۳۴۰ آغاز شد، همزمان با مدرنیزاسیون شهری و تغییرات فرهنگی. معدود کافههای مدرن شمال تهران شروع به جذب مشتریان زن کردند، هرچند این روند هنوز محدود به طبقات متوسط و بالا بود. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و بستهشدن بسیاری از کافهها، حضور زنان در این فضاها تا مدتی تقریباً از بین رفت. اما از اواخر دهه ۱۳۷۰ و با بازگشایی و گسترش کافههای مدرن، دوباره زنان بهعنوان مشتری و حتی صاحبکافه وارد این عرصه شدند.
کافه بهعنوان فضای امن
در جامعهای که بخش بزرگی از فضاهای عمومی یا مردانهمحور است یا با محدودیتهای اجتماعی همراه است، کافه برای بسیاری از زنان ایرانی معنایی فراتر از «محل سرو قهوه» دارد. این فضا، نیمهخصوصی و نیمهعمومی است؛ یعنی هم امکان ارتباط اجتماعی را فراهم میکند و هم امنیت نسبی برای ابراز نظر و حتی ظاهر متفاوت.
نیوشا، ۲۱ ساله ، از مشتریان ثابت کافه ثالث است. او ویراستار است و معمولا هر روز چند ساعتی در کافه کار میکند. نیوشا کافه را بخشی از سبک زندگی خود میداند.
او درباره دلیل انتخاب کافه میگوید:«فضای کافه برای من خیلی صمیمی است. البته در هر کافهای نمیتوان کار کرد و فضای کافه برای کار باید فضای فرهنگی و آرامی باشد. در کافه با اینکه در جمع هستم بیشتر روی کارم متمرکزم و سریعتر و بهتر کار میکنم. در جمع بودن را هم دوست دارم و از تعامل با انسانهای دیگر و آشناییهای تازه استقبال میکنم. تعامل با دیگران باعث رشد و پیشرفت شخصیتیام میشود. به همه این دلایل ترجیح میدهم در کافه کار کنم و وقت بگذرانم و آدمهای جدید ببینم و معاشرت کنم».
به نظر نیوشا، انتخاب کافه مناسب برای زنان همیشه ساده نیست:«اگر بخواهیم در کافهای راحت باشیم، کار کنیم یا با حجاب انتخابی بنشینیم، محیط کافه خیلی مهم است و باید جایی را انتخاب کنم که فضا و قوانینش این آزادی را بدهد. الان نسبت به گذشته خیلی راحتتر شده. امروز بیشتر کافهها فضایی دارند که آدم احساس امنیت کند. نگاه سنگین یا مزاحمت کمتر پیش میآید البته اینطور نیست که بتوانم ادعا کنم اصلا وجود ندارد. حتی پیش آمده در کافهای اینقدر نگاه سنگین مردی را روی خودم حس کردم که آن محل را ترک کردم. اما در کل برای من کافه به خصوص در مرکز شهر و کافههای فرهنگی، محیطی امن و دلپذیر است.»
پژوهشهای غیررسمی نشان میدهد که بخشی از مشتریان ثابت کافههای تهران در شمال و غرب شهر را زنان طبقه متوسط تحصیلکرده و طبقه بالای اقتصادی تشکیل میدهند؛ از دانشجو و فریلنسر گرفته تا مادرانی که با کالسکه بچه آمدهاند. در روزهای تابستان، این زنان، ساعتهای گرم بعد از ظهر را به نوشیدن یک آیسلاته یا کوکتل خنک در فضای کافه ترجیح میدهند تا خانهنشینی.
مقایسه فرهنگی: ایران و جهان
در بسیاری از کشورهای اروپایی، کافه نهتنها بخشی از زندگی روزمره است، بلکه نقش پررنگی در جنبشهای اجتماعی و سیاسی ایفا کرده است. در پاریس قرن بیستم، کافهها پاتوق نویسندگان و فعالان زن بودند. در استانبول معاصر، موج جدید «کافههای زنانه» فضاهایی را ایجاد کرده که کارکنان و مشتریان عمدتاً زن هستند.
ایران مسیر خاص خود را دارد: نه میتواند کافه را بهطور کامل به فضای آزاد اروپایی شبیه کند و نه میخواهد آن را از فرهنگ شهری حذف کند. این میان، زنان ایرانی با ظرافت، کافه را به مکانی برای بازتعریف نقش اجتماعی خود تبدیل کردهاند.
آینده: کافه بهعنوان ابزار تغییر اجتماعی
اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، کافهها میتوانند بیش از پیش به بستر گفتوگوهای مهم اجتماعی و فرهنگی تبدیل شوند. فضای نیمهآزاد و شبکههای غیررسمی که در این مکانها شکل میگیرد، میتواند به گسترش همبستگی اجتماعی و ارتقای مشارکت زنان در حوزههای مختلف کمک کند.
شاید قهوه فقط یک نوشیدنی باشد، اما همانطور که نفیسه، زنی ۴۴ ساله و مدیر یک دفتر بیمه، و از مشتریان دائمی یک کافه در فرشته گفت:«برای ما، کافه فقط قهوه نیست. اینجا جایی است که نفس میکشیم.»
پست های مرتبط
موج پلمب کافهها بعد از هالووین
گجتهای قهوه؛ از خانه تا سفر