سهم زنان در کافههای تهران؛ مسیری پرچالش اما رو به رشد
- ساناز صفایی
- 5دقیقه
کافه نوشت: عصر یک روز تابستانی در خیابان کریمخان، صدای همهمه مشتریها با بوی قهوه تازه دم در هم آمیخته است. در گوشهای از کافه نشر ثالث، نیوشا، دختری بیست و یک ساله با موهای طلایی و لباس مشکی فنجانی قهوهای را سر میز مشتری میبرد و همزمان سفارش جدیدی را در صندوق ثبت یا صورت حساب مشتریها را حساب میکند. حضور زنان در کافههای تهران پدیدهای تازه نیست، اما تا همین دو دهه پیش بیشتر به شکل مشتری و آن هم عمدتاً در کنار خانواده یا دوستان دیده میشد. کافهها بهعنوان «فضای سوم»، نه خانه و نه خیابان، بهتدریج در دهههای اخیر امکان حضور مستقلتر زنان را فراهم کردند. از دهه هفتاد به بعد و با ظهور کافههای مدرن، زنان توانستند بهعنوان باریستا، صندوقدار یا حتی مدیر کافه وارد این حوزه شوند.
سهم زنان در حوزههای تخصصی قهوه؛ همچنان اندک
زهرا رحیمی، یکی از زنان باسابقه در صنعت قهوه ایران، بیش از ۱۶ سال است که در این حوزه فعالیت میکند. او مسیر کاری خود را از سال ۱۳۸۷ آغاز کرده و مانند بسیاری دیگر، از بخش سالن کار شروع کرده است. پس از مدتی، وارد بخش بار شد و مهارتهای مربوط به تهیه و سرو قهوه را آموخت. امروز رحیمی مدیر بخش تولید کافه و رستری «موومان» است؛ مسیری که به گفته او، هرکس واردش شود، بهسادگی نمیتواند از آن خارج شود.
رحیمی میگوید بعد از انقلاب، بهویژه در دهه ۶۰ و حتی ۷۰، کار کردن زنان در کافه مرسوم نبود. حتی حضور بهتنهایی یا گروهی زنان جوان در کافه، امر رایجی به حساب نمیآمد. او تأکید میکند که هرچند این نگاه در سالهای اخیر تغییر کرده، اما هنوز هم نشانههایی از آن باقی است.
به گفته او، در آن زمان، شغلهای حوزه قهوه در ذهن مردم عمدتاً «مردانه» به حساب میآمد و این نگاه همچنان تا حدی ادامه دارد. «در سالهای آغاز فعالیتم، قشر کافهدار و کافهنشین بیشتر به خاطر تفاوتخواهی وارد این حوزه شده بودند، نه لزوماً علاقه به قهوه. آن روزها بسیاری از کافهها فضاهایی تاریک داشتند و بیشتر مشتریانشان هنرمندان و روشنفکران بودند. به مرور اما، مردم بیشتر قهوهخور شدند و ترکیب مشتریان تغییر کرد.»
رحیمی معتقد است بخشی از فاصلهای که میان کافه و گروههای سنتی جامعه وجود داشت، ناشی از فضای خود کافهها بود: «گاهی ناخودآگاه محیطهایی ساختیم که ورود زنان، به خصوص زنان سنتی و مذهبی را محدود میکرد. اما به مرور، این گارد کمتر شد و جسارت ورود به فضاهای متفاوت در میان عموم زنان بیشتر شد».
با وجود افزایش نسبی حضور زنان در کافهها، رحیمی تأکید میکند که در شاخههای تخصصی صنعت قهوه، مانند کوالیتی، کیوسی، قهوهآزمایی و سنسوری، جای زنان هنوز خالی است: «شاید زنان در این حوزهها حتی به سه تا پنج درصد تعداد مردان هم نرسند. این در حالی است که معمولاً حس چشایی قویتری دارند و میتوانند در تشخیص و تفکیک طعمها موفقتر عمل کنند».
او یکی از دلایل اصلی این کمبود را اعتمادبهنفس پایینتر زنان میداند: «زنان برای اثبات خودشان باید بیشتر تلاش کنند. بخشی از این موضوع ریشه در سالها حضور مردانه در این فضا دارد. در بخش کافه و رستوران که بیشتر بیزینس فردی است، تبعیض کمتر است، اما در محیطهای سنتیتر، حضور زنان بهعنوان نیروی کار هنوز دشوار است.»
رحیمی به مانع دیگری هم اشاره میکند: «خانوادهها حتی با کار پسرها هم در کافه یا رستوران مشکل دارند، چه برسد به دخترها. شغل ما خدماتی است و در فرهنگ ایرانی، شغل خدماتی جایگاه بالایی ندارد. حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد افرادی که در صنعت قهوه فعالیت میکنند، از صفر شروع کردهاند و معمولاً با مخالفت خانواده مواجه شدهاند».
او در پاسخ به اینکه آیا در سالهای اخیر تعداد مشتریان زن ، چه بهعنوان نیروی کار و چه بهعنوان مشتری تنها، افزایش یافته، رحیمی میگوید: «قطعاً. کافه قبلا هم فضای امنی برای زنان بوده، اما حالا حضورشان بسیار پررنگتر شده است. حتی با وجود امکان تهیه قهوه باکیفیت در خانه، نوشیدن قهوه در کافه برای بسیاری لذتبخشتر و اولویتدارتر است».
با این حال، رحیمی میگوید هنوز کافههایی که محورشان کیفیت قهوه یا مواد اولیه باشد، کم هستند و هنوز فضا از همه چیز مهمتر است: «بسیاری از کافههای جدید با سرمایههای بالا، هدفشان بیشتر ایجاد فضایی خاص برای گروهی مشخص از مشتریان است تا ارائه بهترین کیفیت.»
کارآفرینی زنانه در صنعت کافه
در دهه اخیر، با افزایش محبوبیت کافهگردی، زنان نه فقط بهعنوان مشتری بلکه بهعنوان باریستا، مدیر و حتی صاحب کافه وارد این صنعت شدهاند. نمونهاش «اورکا» در محله آجودانیه است که نیلوفر نصر، همبنیانگذار و از مدیران آن است. او از چالشها و فرصتهای زنان در حوزه کافهداری میگوید. نصر معتقد است حضور زنان در این عرصه روزبهروز پررنگتر میشود، هرچند موانع قانونی و اجتماعی همچنان مسیر را دشوار کرده است.
به گفته نصر، مهمترین مانع بر سر راه زنان کارآفرین، محدودیتهای سرمایهگذاری و مالکیت است. او توضیح میدهد:«برای زنان مجردی که پشتوانه مالی ندارند، مسیر بسیار سختتر است. روند دریافت مجوز هم در ظاهر برای زنان و مردان یکسان است، اما در عمل یک زن برای گرفتن جواز کافیشاپ باید یک فرد ذکور را بهعنوان مباشر معرفی کند. این قانون واقعاً بیدلیل و مانعی جدی است.»
او همچنین به مشکلات نیروی انسانی اشاره میکند: «بسیاری از خانوادهها اجازه کار شبانه یا طولانیمدت را به دخترانشان نمیدهند و همین باعث میشود تأمین نیروی کار برای کافهها دشوارتر شود. علاوه بر این، افزایش هزینه مواد اولیه، نوسانات اقتصادی و اجارههای بالا فشار مضاعفی بر زنان کارآفرین وارد میکند؛ بهویژه کسانی که با سرمایه محدود وارد این حوزه شدهاند.»
اما آیا کافه محیط امنی برای زنان است؟ نصر در پاسخ میگوید:«در شهرهای بزرگی مثل تهران و در کافههای خوشنام امنیت نسبی بالاست، ولی آزار کلامی یا نگاههای نامناسب از سوی برخی مشتریان یا حتی همکاران مرد همچنان وجود دارد. برای خانمهایی که شیفت شب دارند، موضوع امنیت رفتوآمد جدی است و کارفرما باید مسئولیت کامل این مسئله را بپذیرد.»
نصر در ادامه از تغییرات مثبت در جایگاه زنان سخن میگوید:«قبلاً زنان بیشتر بهعنوان باریستا یا صندوقدار فعالیت میکردند، اما امروز تعداد بیشتری از زنان مدیر یا مالک کافه هستند. در شهرهای بزرگی مثل تهران یا اصفهان، حضور زنان پشت بار یا در تیم مدیریت بیشتر پذیرفته شده و حتی مشتریها هم احساس خوشایندی نسبت به آن دارند. وقتی یک خانم خوشرو و حرفهای مسئولیت کافه را برعهده میگیرد، این موضوع هم به مشتری حس مثبتی میدهد و هم برای خود زنان رضایتبخش است.»
به این ترتیب، روایت نیلوفر نصر تصویری چندوجهی از تجربه زنان در کافهداری به دست میدهد؛ مسیری پر از چالشهای قانونی و اجتماعی، اما همراه با فرصتهایی که میتواند نقش زنان را در این صنعت پررنگتر و تثبیتشدهتر کند.
از نگاههای سنگین تا تعامل با آدمهای ارزشمند
برای دختران جوانی که بهعنوان ویتر یا باریستا یا صندوقدار کار میکنند، کافه هم فرصت است و هم چالش. نیوشا، ۲۱ ساله و متولد ۱۳۸۴، نزدیک به هر روز هفته در کافه ثالث مشغول به کار است. او همزمان ویتر و صندوقدار است و از تجربههایش در فضای کار کافه برای یک زن جوان میگوید. به باور او، کافه محیطی نسبتاً امن و آرام برای زنان است، هرچند کار در آن خالی از چالش نیست: «برای من که دانشجو هستم و تنها زندگی میکنم، درآمد این کار کافی است. اما اگر کسی مسئول تأمین مخارج خانواده باشد، قطعاً کافی نخواهد بود. از نظر امنیت هم، فضای کافه برای خانمها نسبت به بسیاری از مشاغل دیگر آرامتر است. البته گاهی نگاههای سنگین مردان، بهویژه مردان مسنتر، آزاردهنده میشود. حتی پیش آمده که به خاطر همین نگاهها از جایی بلند شوم و بروم. این مسئله بخشی از همان سکسیسم رایج در جامعه ماست».
او اضافه میکند که گاهی نهتنها نگاه مردان، بلکه قضاوتهای زنان هم میتواند آزاردهنده باشد:«پیش آمده حس کنم زنی دیگر در کافه با نگاه قضاوتی مرا میسنجد. این موضوع البته کمتر از نگاه مردان است، اما باز هم وجود دارد. هنوز برای برخی عجیب است که یک زن تنها در کافه بنشیند یا کار کند».
نیوشا با وجود این چالشها، از شغلش رضایت دارد:«من به تعامل با آدمهای جدید علاقه دارم. محیط کافه باعث میشود با افراد متفاوت، فارغ از جنسیت و سن، در ارتباط باشم. این تعامل به بلوغ و پختگی کمک میکند. به همین دلیل، محیط کافههای فرهنگی مثل ثالث برایم جذابتر است، چون فضا گرمتر و صمیمیتر است».
کافه بهعنوان آینه شهر
کافههای تهران تصویری کوچکشده از تحولات اجتماعیاند. حضور زنان در این فضا نه فقط نشاندهنده تغییرات سبک زندگی است، بلکه معنایی سیاسی و اجتماعی هم دارد: بازپسگیری سهمی از فضای عمومی. وقتی زنی تنها پشت میز کافه مینشیند یا پشت بار کار میکند، نشانهای از دگرگونی روابط جنسیتی در شهر است. ری الدنبرگ (۱۹۹۹)، جامعهشناس شهری، در نظریۀ «مکان سوم» از فضاهایی صحبت میکند که مردم را گرد هم میآورند. او چنین فضاهایی را مکان سوم مینامد و سه مکان را در زندگی افراد مشخص میکند: کار، خانه و مکان سوم که جایی غیر از این دو هویت را در بر میگیرد. جایی که فرد میتواند آرامش داشته باشد و در عین حال نوعی زندگی اجتماعی را تجربه کند. کافهها در این میان، به عنوان مکان سوم نقش کلیدی ایفا میکنند؛ زیرا میتوانند همزمان فضای مناسبی برای فردیت یا رابطۀ اجتماعی زنان ارائه دهند. شهری که زنان در آن راحتتر کافهنشینی میکنند، شهری زنانهتر، امنتر و در نهایت انسانیتر است.
کار زنان در کافههای تهران، چه پشت بار و چه بهعنوان مشتری، داستانی از مقاومت آرام و روزمره است. داستان زنانی که با وجود محدودیتهای قانونی، فشارهای اقتصادی و نگاههای قضاوتی، تلاش میکنند بخشی از شهر را به نام خودشان بازنویسی کنند. هر فنجان قهوه سرو شده، هر صفحه ترجمه پشت میز کافه، و هر گفتوگوی کوتاه میان دو غریبه، قطعهای کوچک از پازلی است که حضور زنان در فضای عمومی تهران را بازتعریف میکند.
پست های مرتبط
موج پلمب کافهها بعد از هالووین
گجتهای قهوه؛ از خانه تا سفر
