زنانه‌های فروغ در کافه‌های تهران

فروغ فرخزاد در کافه‌های تهران صدای زنانه‌ای متفاوت به روشنفکری آورد و با حضورش محدودیت‌های جنسیتی را به چالش کشید.

کافه‌نوشت: تهران دهه‌ی ۳۰ و ۴۰، شهری در حال پوست‌اندازی و تغییر بود. خیابان‌های لاله‌زار و شاهرضا پر از سینما، تئاتر و کافه‌هایی بودند که جوانان روشنفکر را به سمت خود می‌کشاندند. در میان این تحولات، فروغ فرخزاد، شاعری که با عصیان زنانه‌اش سنت‌های ادبی و اجتماعی را می‌شکست، به یکی از نخستین زنانی بدل شد که با حضورش در کافه‌ها، دیوارهای مردسالاری آن دوران را به چالش کشید.

فروغ از همان آغاز جوانی‌اش به کافه‌ها پناه می‌برد. کافه برای او تنها مکانی برای نوشیدن قهوه نبود؛ بلکه فضایی آزاد و عمومی بود که می‌توانست از محدودیت‌های خانه فاصله بگیرد و در آن با دوستان شاعر و هنرمندش گفت‌وگو کند. برخلاف بسیاری از زنان هم‌نسلش، او کافه را مکانی مردانه نمی‌دید، بلکه جایی می‌دانست که صدای زن می‌تواند بلندتر و رسا شنیده شود. حضورش در کافه نادری، پاتوق صادق هدایت، احمد شاملو و دیگر روشنفکران، گواه همین میل به دیده‌شدن و شنیده‌شدن بود.

دوستان فروغ روایت می‌کنند که او اغلب در گوشه‌ای از سالن می‌نشست، سیگاری در دست و فنجان قهوه‌ای کنار خود. بیشتر شنونده بود تا سخنگو، اما وقتی کلامش جاری می‌شد، جریان بحث را تغییر می‌داد. جسارت و زبانی که بعدها در شعرهایش به موجی تازه بدل شد، در همین میزهای چوبی و فضای دودآلود کافه‌ها تمرین می‌شد. کافه برای فروغ نه تنها پناهگاهی اجتماعی، بلکه سکوی پرتاب به جهان هنر بود. در همین فضاها با فیلم‌سازان، نویسندگان و نقاشانی آشنا شد که نگاهش به جهان را تغییر دادند. نخستین جلسات گفت‌وگوی او با ابراهیم گلستان، که بعدها نقشی کلیدی در زندگی هنری و شخصی‌اش داشت، اغلب در همین کافه‌ها شکل گرفت.

حضور فروغ در این جمع‌ها، صدای زنانه‌ای متفاوت را به بحث‌های روشنفکری آورد. احمد شاملو بارها تأکید کرده بود که فروغ در بحث‌های جمعی، صریح و بی‌پرده بود؛ نه به دنبال ژست روشنفکری، بلکه با صداقتی که دیگران را مجبور می‌کرد حرفش را جدی بگیرند. او در کافه‌های لاله‌زار هم دیده می‌شد؛ منطقه‌ای که آن زمان مرکز سالن‌های تئاتر و سینما بود. نادر ابراهیمی نقل می‌کند که فروغ پس از دیدن یک نمایش، در کافه‌های اطراف لاله‌زار می‌نشست و با بازیگران و کارگردانان جوان درباره‌ی هنر گفت‌وگو می‌کرد. همین رفت‌وآمدها بود که او را به سینما نزدیک کرد و در نهایت به ساخت فیلم «خانه سیاه است» انجامید.

کافه‌ها به فروغ فرصتی دادند تا برخلاف تصویر غالب از «زن شاعر منزوی»، در متن زندگی اجتماعی حضور داشته باشد. هوشنگ گلشیری نوشته است: «فروغ نخستین زنی بود که در جمع‌های مردانه‌ی کافه، نه در حاشیه، بلکه در متن بحث‌ها قرار گرفت. این حضور، پیش از هر چیز، نوعی اعلان استقلال بود.»

به همین دلیل است که نام فروغ فرخزاد، همچون صادق هدایت یا احمد شاملو، با کافه‌های تهران گره خورده است. کافه برای او نه تنها مکانی برای نوشیدن قهوه، بلکه جایی بود که شعرش جان گرفت، زبانی شد برای اعتراض و رویا، و سکوی پرتابی برای شکستن سنت‌ها و بازآفرینی نگاه زنانه در فرهنگ و هنر ایران. یکی از دوستان نزدیکش گفته است: «فروغ اگر کافه نمی‌رفت، شاید همان فروغی نمی‌شد که امروز می‌شناسیم.»

حضور فروغ به نوعی «صدای مجوزدار» برای زنان جوان شد؛ زنان نسل بعد با الهام از جسارت و استقلال او، کافه‌ها را محلی برای گفت‌وگو و شکل‌دهی به جریان‌های فرهنگی خود انتخاب کردند.در مجموع، فروغ فرخزاد نقش پیشرو داشت و حضورش در کافه‌ها باعث شد که محدودیت‌های جنسیتی برای حضور زنان در فضاهای روشنفکری کمی شکسته شود و نسلی از زنان بعدی با اعتماد به نفس بیشتری در کافه‌ها و محافل فرهنگی حضور یابند.

پست های مرتبط