کافهها بین فشارهای امنیتی و خواست مردم
- ساناز صفایی
- 8دقیقه
کافه نوشت: بوی قهوه تازه در فضایی از سکوت و نگرانی محو شده است. این روزها، خبر «پلمپ کافه» به تیتری آشنا در جامعه کافهدارها تبدیل شده؛ حکایتی تکراری از درگیری مداوم میان خواست نسلی جوان برای شادی و فضاهای اجتماعی باز، با تفسیرهای سختگیرانه نهادهای نظارتی و امنیتی.
در این میزگرد، دو صاحب صدای دنیای قهوه ایران، علی زعفری، نایب رئیس اتحادیه آبمیوه و بستنی و کافیشاپها، و منصور زندینهاد، کارشناس کافه و قهوه و کارآفرین جوان و موسس یک برند قهوه، رو در روی یکدیگر نشستهاند تا از مرزهای نامشخصی بگویند که امروز کافههای کشور را تهدید میکند: کافهپارتیها، ایونتها، حجاب، و پلمپهای پیاپی. زندینهاد، که ارتباط نزدیکی با نسل Z دارد، با شور از حقوق نسل جدید میگوید: «جوانان ما اصلاً علاقهای به الکل و سیگار ندارند. اکثراً ورزشکارند. شادی حق مردم است. چه بهتر که در کافه باشد.» او روایت میکند که چگونه کافه یکی از دوستانش پس از یک گردهمایی ساده با موسیقی و قهوه، دو ماه پلمب شد، در حالی که کافههای دیگر با «روابط» خاص، به فعالیت خود ادامه دادند؛ حکایت «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری».
اما زعفری از پشت پردهای تلخ میگوید: فشار بیامان نهادهای امنیتی و نظارتی بر اتحادیه. او که نگران آینده کل صنف است، استدلال میکند مشکل نه از «ایونت»های فرهنگی، که از جایی شروع میشود که برخی مکانها با پوشش نام «کافه»، فعالیتهایی شبیه به دیسکو یا بار راه میاندازند و تبعاتش دامن همه را میگیرد. به گفته او: «هفتهای نیست که نهادهای امنیتی دو سه جلسه با اتحادیه نگذارند». این گفتگو، بحثی فراتر از قهوه و قهوهداری است. این بحث، تصویر روشنی از یک تنش اجتماعی بزرگتر است: جامعهای که نیازهای سرکوبشده سرگرمی و معاشرت نسل جوانش، به ناچار به فضاهایی مثل کافه سرازیر شده، اما از سوی دیگر، دستگاههای نظارتی با تفسیری محدود، هر گونه تجمع شاد و حتی تغییر در حجاب را در این مکانها برنمیتابند. سؤال اینجاست: آیا کافه باید صرفاً مکانی ساکت برای نوشیدن قهوه باشد؟ یا میتواند پاسخی به نیاز جمعی جوانان برای فضایی امن و شاد باشد؟ و وقتی قانون و خواست جامعه در تقابل قرار میگیرند، چه بر سر کافهدارانی میآید که در خط مقدم این تقاطع ایستادهاند؟ پاسخ این پرسشها، نه تنها آینده هزاران کسبوکار، که تا حدی دماسنجی برای فضای اجتماعی ایران در سالهای پیشرو خواهد بود.
کافهنوشت: آقای زعفری چه شد که وارد دنیای کافه و کافهداری و قهوه شدید؟ پیشینه خانوادگی در این حوزه داشتید؟
علی زعفری: خیر، خانواده فرهنگی بودیم و نیاز مالی وجود داشت؛ البته شاید میتوانستم در شغلهای دیگر خیلی بیشتر از کافهداری درآمد داشته باشم. یادم هست روز اولی که کافهام را افتتاح کردم، فقط دو فنجان قهوه ترک فروختم؛ آن هم به آژانس طبقه پایین. خدا میداند آمد دو تا قهوه ترک از من گرفت، دانهای ۲۵۰ تومان! یعنی ۵۰۰ تومان فروش. اجاره مغازه هم ۱۳۰ هزار تومان بود. اما من دایره ارتباطی خوبی داشتم. همانوقت مثلا اگر منصور یکبار به کافه من میآمد بعد دیگر مشتری ثابت می شد. دستگاه قهوهساز نداشتم؛ و روی گاز پیکنیکی قهوه درست میکردم! واقعاً همان پشت پیکنیک کار میکردم، مشتری مینشست و با بلندر فوم روی قهوه را درست میکردم.
زندینهاد: با پیکنیکی مجوز داشتید؟
زعفری: بله، داشتم. سالی که کافه را افتتاح کردم، سال ۹۸ میلادی، یعنی ۷۷ خورشیدی بود. دقیقاً همان سالی بود که انجمن تخصصی استاندارد اسپرسو را ارائه داد. نه اینترنتی بود و نه شبکه اجتماعی. ده سال طول میکشید تا چیزی جا بیفتد. بیشترین آیتمی که میدادیم نسکافه، کاپوچینو و قهوه ترک بود. اسپرسو اصلاً هیچ کی سراغش نمیآمد. قهوه ترک را جوری روی اجاق درست میکردیم که کرمَاش انقدر بود که مشتریها کیف میکردند!
مثلا آقای احمدرضا عابدزاده قبل تمرین میآمد یک قهوه میخورد. یک بار نبودم، بعد گفت «این چه آب زیپو بود که به ما دادید؟» گفتم «آقا احمد! این کار کی بوده؟» گفتند «وقتی خودت نبودی.» بعد میدیدم بچهها از من هم بهتر درست کرده بودند. چرا ولی ایشان فرق میدید. چون آن حس ارائه به مشتری مهم بود. بعد دو سال هم توانستم همان ملک در شهرآرا که مستاجر بودم را بخرم. باور نمیکنی؛ در بالکن کافه، مشتریها میایستادند تا جا خالی شود بنشینند. مغازه کوچک بود، بعد اضافه کردم و بزرگترش کردم. همه اینها به خاطر دایره ارتباطاتی بود که خودم گسترده کردم و ساختم. همهچیز از همانجا شروع شد.
کافهنوشت:شما خودتان از نوجوانی کار را شروع کردید؛ بنابراین سختیهای کار را به خوبی میشناسید. گفتگوهای فضای مجازی را دنبال میکردم و دیدم امروز انگار ولی به جوانها سخت میگیرید. مثلا مخالف برگزاری ایونتهای قهوه در کافهها هستید؛ در حالیکه این رویدادها شور و نشاط میدهد. شما که خودتان میدانید این بیزینس چقدر به این حالوهوا و خوراکهای جانبی نیاز دارد. چرا امروز سختگیر شدید؟ از خودتان یادتان رفته یا دلیل دیگری دارد؟
زعفری: اصلاً اینطور نیست. شاید برداشت مخاطب یا شما اشتباه باشد. من با هیچکدام از رویدادهای حوزه قهوه مخالف نیستم. اتفاقاً همیشه از کسانی بودم که این مسائل را باب و حمایت کردم.
کافهنوشت: ولی در مصاحبهتان فرمودید قانونی نیست و من کاملا مخالفم.
زعفری: نه، بحث قانونی نیست. جدیداً پدیدهای در برخی کافهها به وجود آمده که اسمشان کافه است اما در اصل کافه نیستند. دورهمیهایی در آنها اتفاق میافتد که در آنها نوشیدنیهای دیگر و بزنوبرقص و دیجی و … وجود دارد. البته این هم به من ربطی ندارد؛ خدا کند همه ایران شاد باشند. اما وقتی این کار به اسم کافه انجام میشود، با مفهوم کافه سازگار نیست.
زندینهاد: در دنیا هست. در دنیا هم الان کافه پارتیها ترند شده و یک سالی است کافهها پارتی قهوه یا اسپرسو برگزار میکنند. حالا اسپرسو پارتی، ماچا پارتی، قهوه پارتی و غیره نامگذاری میکنند. به نظرم شادی و حس خوب حق مردم است و هم نیاز آنها؛ چه بهتر که در کافه باشد. اما یک نکته: من در کپشن یک پست صفحه اینستاگرام شما دیدم نوشته بودید کافهها تبدیل شده به ف ا ح ش ه خانه. آیا احساسی نوشتید؟ منظورتان همان کافههایی بود که الکل و چیزهای دیگر دارند؟ چون من خودم میبینم نوجوانها اصلاً علاقهای به الکل، قند مصنوعی یا سیگار ندارند. اکثراً ورزشکارند. در همین پارتیها یا افتتاحیهها هم من چیزی ندیدم. واقعاً اکثریتشان سالم هستند.
پیشنهادی برای مطالعه: حسن افشاری، کارشناس چای: قهوه هم وقتی خسته میشود چای مینوشد
کافهنوشت: بله، گروه سنیشان هم گروه سنی نیست که خیلی این چیزها را بطلبد. از طرفی، الان جنبههای فرهنگی و آموزشی نوجوانان تحتتأثیر مشکلات اقتصادی کمرنگ شده و طبیعی است معضلات بیشتر شود. پس طبیعی است معضلات نوجوانان بیشتر هم شده باشد. اما ما نه پلیسیم و نه والدین این نوجوانها. ارگانهای دیگری باید تشخیص دهند.
زندینهاد: به نظرم آقای زعفری به عنوان یک بزرگتر نگاه پدرانه دارد و نگران است اگر یک رفتار اشتباهی یا سرو غیرقانونی در مجموعهای انجام شود باعث حساسیت روی کل صنف شود. اشتباه بعضیها باعث نشود همه کافهها زیر سؤال بروند. میبیند یک جا تخلف شده، بعد چهار جای دیگر را هم میبندند و میشود حکایت «گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری». ولی نکته اینجاست، آن کافهای که این کار را انجام داده، روابطش را هم دارد و بسته نمیشود، اما مثلاً ما یک ایونت ورزشی داشتیم، بعد از دو ماه کافه را بستند و پرونده تشکیل دادند. در حالیکه همان کسی که شروعکننده بود، فردا پلمب شدنش، باز شد!
زعفری: در مورد آن کپشن هم بگویم: من هیچوقت لفظ «ف ا ح ش ه …» استفاده نکردم. گفته بودم «کافه، دیسکو و کاباره نیست.» کپشن اشتباه منتقل شده بود. پیجم را خودم اداره میکنم و چون مسئولیت دارم، اسمم را میگذارم. اگر حرفی میزنم، مسئولش خودم هستم.اما واقعیت این است که در یک مقطع، کافهها تحت فشار قرار گرفتند؛ چون نسل جدید یکسری رفتارها دارد که برای بخشی از جامعه قابلپذیرش نیست.
کافه نوشت: با شما موافقم اما حقیقت این است که چون در ایران دیسکو و کاباره نداریم، این نیاز اجتماعی به شکل دیگری در کافهها خود را نشان میدهد. در دنیا، کاباره جایی برای اجراهای هنری سر گرم کننده و خوردن و نوشیدن است. اینجا این فضا به کافه منتقل شده. سؤال این است: آیا ما میتوانیم جلوی خواست نسل جوان را بگیریم؟ اگر نوجوانان و جوانهای ما دیسکو میخواهند و ندارد، پس میروند کافه پارتی ابداع میکنند و آن هم مانع بشویم یک راه دیگر برای رسیدن به خواستههایشان پیدا میکنند. تا کجا میشود جلوشان را گرفت؟ حتی اگر جلوشان گرفته شود، آیا زیر زمینی و خصوصی انجام نمیشود؟
زعفری: مگر جلوشان گرفتیم.
کافهنوشت: بله، پس این پلمبها چه معنی دارد؟
زعفری: در جامعه الان جوانها شاید اهل سیگار و مشروب نباشند، اما روابط اجتماعیشان تغییر کرده. ۲۰ سال پیش خانوادهها اجازه نمیدادند با یک دختر حرف بزنیم، اما الان مهمانیها در خانههاست. اگر فردا کسی از یک کشور پیشرفته بیاید و وارد این فضا شود، شاید انتظار نوشیدنی دیگری جز قهوه را در آن فضا داشته باشد.
کافهنوشت: فکر نمیکنم اینطور باشد. چون کافهپارتیها در همه جا دنیا دارد روی محور قهوه برگزار میشود و هیچ کی انتظار نوشیدنی دیگری ندارد.
زندینهاد: بله، در دنیا هم مصرف آن نوشیدنیهای دیگر پایین آمده. قهوه اما هر روز بیشتر دارد به یک کالای پر مصرف تبدیل میشود.من معتقدم قهوه در آینده کالای لوکسِ پرفروش است و جایگزین چیزهایی میشود که به سلامتی آسیب میزنند.
در مورد آینده نوجوانها، فکر نمیکنم قابلکنترل باشد و خودشان برای آیندهشان تصمیم میگیرند. اگر ما بخواهیم به مسیر آنها سمت و سو بدهیم با دیکتاتورها فرقی نخواهیم داشت. باید به نسل جدید فضا بدهیم و بپذیریم خیلی چیزها دارد تغییر میکند؛ روابط، سبک زندگی. من دارم تلاش میکنم با این تغییرات کنار بیایم.
زعفری: ببینید، ما دهه پنجاهیها و شصتیها واقعاً یکجورهایی قربانی شرایط شدیم. از همان زمانی که به دنیا آمدیم تا امروز، مدام درگیر بحرانها بودیم. من، متولد ۵۷، خوب میدانم که شروع بسیاری از سختیهای جامعه همزمان با نسل ما بوده. حالا هم اینکه سرنوشتمان چطور رقم بخورد، خدا میداند. اما من بهعنوان کسی که امروز در این جامعه زندگی میکنم و مسئولیت صنفی هم دارم، قبول کردهام که باید واقعبین باشم و فضا را بازتر ببینم.
کافهنوشت: پس مشکل الان کجاست که مرزبندی برای حرکت کافهها میکنید؟
زعفری: من اتفاقا همیشه با تصمیم های افراطی جنگیدم. نمیدانم نوشتههای من را دنبال میکنید یا نه، اما بارها نوشتهام که چرا ۴۰ سال است هر مشکلی در کشور پیش میآید، مسئولیتش به گردن کافهها میافتد؟ هر اتفاقی که رخ میدهد، سریع به کافهها ربط میدهند و برخورد میکنند. آن نوشته من هم که کافهها ف ا ح ش ه …. شدند درباره «ایونتها» نبود. اصلاً اسم ایونت نیاورده بودم. بحثم این بود که امروز یکسری جاها به اسم کافه فعالیتهایی انجام میدهند که فعالیشان با ماهیت کافه همراه نیست. اگر الان با هم برویم، میتوانم چند رستوران و مکان شبانه را نشانتان بدهم که از نظر نورپردازی، موسیقی، قلیان و سبک فعالیت اصلاً کافه نیستند. من به آنها بیاحترامی نمیکنم؛ شاید تابوشکنی میکنند، شاید متصلاند، شاید پاسخ به یک نیاز اجتماعی است. اما سؤال من این است: این چه ربطی به کافه دارد؟ اگر فعالیتی خارج از چارچوب کافه است، باید با همان عنوان و همان قانون بررسی شود، نه اینکه اسمش کافه باشد و تبعاتش به صنف ما منتقل شود.
من سال ۹۸ میلادی در دبی کافه داشتم. آن زمان اگر یک قطره الکل در کافه پیدا میشد، صاحب مجموعه ممکن بود پنج سال زندان برود و کل کسبوکارش نابود شود.
کافهنوشت: دبی هم به هر حال یک کشور با فرهنگ سنتی است. به خصوص در آن سالها، حدود ۲۷ سال پیش، که صحبتش است. و البته به هر حال بار و دیسکو هم دارد.
زعفری: بله ولی حرف من این است؛ اگر قرار است به سمت آزادیهای اجتماعی حرکت کنیم، باید چارچوب داشته باشیم. نه اینکه چون یک نیاز در جامعه وجود دارد و جایی برایش تعریف نشده، این نیاز به کافه منتقل شود. طبیعی است وقتی دیسکو وجود ندارد، وقتی فضای مشخصی برای موسیقی و شادی نیست، بخشی از این رفتارها به سمت کافهها میآید و اسمش هم میشود کافه؛ درحالیکه ماهیتش چیز دیگری است.اگر الان یک خارجی به کشور ما بیاید از بعضی کافههای ما تعجب میکند.
زندینهاد: خب تعجب کند؛ چه اشکالی دارد؟
کافه نوشت: به نظر اگر آن خارجی هم علت را بفهمد دیگر خیلی هم تعجب نمیکند. وقتی اصل یک چیزی ممنوع می شود طبیعتا مدل های فیکش بر حسب نیاز بازار به وجود میآید. من نمیگویم چرا چیزی ممنوع است یا نیست؛ جایگاهش را ندارم. اما وقتی اصل یک موضوع در کشور ممنوع است، نتیجهاش این میشود که نسخه جعلی و بیهویتاش جای دیگری سر در میآورد. مثل اینکه مکانی با دی جی و موسیقی دیسکویی و قلیان و انواع نوشیدنی و مزه و غذا فعالیت میکند و چون چارهای ندارد اسمش را میگذارد کافه.
زعفری: خب این به نظر شما کافه است؟
زندینهاد: اسمش را چه بگذارند که مهم نیست.
کافهنوشت: تمام مسئله همین است که نمیتواند با عنوان واقعی خودش باشد. چه اسمی بگذارند به نظر شما خوبه؟ چون رستوران هم که نیست.
زعفری: بگذارند «بینام» یا «no name».
کافه نوشت: حالا اگر کافه صدایش کنند چه مشکلی دارد؟
زعفری: مشکل این است که گروهی میآیند برای برندسازی و ایجاد ارتباط با نسل زد، این فضاها را درست میکنند و نه به خاطر اینکه کافه داشته باشند.
زندینهاد: البته شاید هدف آن برندسازی هم نیست. کسی که به خاطر چنین فعالیتهایی، مثلا یک ایونت یا کافه پارتی، دو ماه کافهاش تعطیل میشود و چهل نفر پرسنلش بیکار میشوند، واقعاً دنبال برندسازی نیست، دنبال جلب رضایت و خواست مشتریاش است.
پیشنهادی برای مطالعه: آزادسازی واردات؛ تنها راه نجات صنعت قهوه
کافه نوشت: در برندهای بزرگ و زنجیرهای ممکن است این کافه پارتیها ایده تیم مارکتینگ شان باشد. مثل کاری که لمیز یا امیرچاکلت در افتتاح شعب جدیدشان در همین تابستان گذشته انجام دادند. به هر حال اینها شرکتهای بزرگی هستند و تیم مارکتینگ دارند، قطعاً مخاطبشان را میشناسند و طبیعی است که بخواهند رضایت مشتری خودشان را جلب کنند، نه رضایت من و شما را. آنها میخواهند مشتریشان دوستشان داشته باشد و این اصل کسبوکار است.
زندینهاد: من فکر میکردم آقای زعفری پیش از این منظورشان با رستورانهایی است که نوشیدنیهای دیگر هم سرو میکنند ولی الان متوجه شدم موضوع شان کافهها هم هست.
زعفری: خدا خیرتان بدهد.
زندینهاد: باز با این «خدا خیرتان بدهد» برای من تناقض ایجاد شد.
زعفری: نه، من به کافهها کاری ندارم.
زندینهاد: الان ولی همه بحث ما کافهها بود و شما میگویید آنهایی که این رفتارها را میکنند از نظر من کافه نیستند.
زعفری: بله، حرف من این است که اینها اسم شان را کافه گذاشتند ولی در اصل هویت کافه را ندارند.
زندینهاد: الان در دنیا فکر نمیکنم مسئله اصلا هویت کافهها باشد. من الان کافهای را می شناسم که بعد از ظهرها آش دوغ سرو میکند، کسی هم پلمبش نمیکند و اعتراضی به هویتش ندارد.
کافهنوشت: ما با خانم ستاره اسکندری مصاحبه کردیم و گفتند در کافهشان از غذاهای خانگی مثل ساندویچ کتلت بسیار استقبال میشود. این یعنی مفهوم کافه در ایران بومی سازی شده است. چه ایرادی دارد؟
زعفری: بله، در دنیا دارد خیلی تعریفها عوض می شود و طبیعتا در ایران هم در حال تغییر است اما من میگویم چرا لطمه این تغییر باید به جامعه کافهدارها بخورد.
کافه نوشت: اما این انتخاب خود جامعه کافهدارهاست. همانها این ایونتها و کافه پارتیها و غیره را دارند انجام میدهند و به زور که بهشان تحمیل نشده؟
زعفری: ولی من باورم این است فضا کافه نباید روح و هویت خودش را از دست بدهد و به محلی برای مصرف نوشیدنیهای الکلی، مواد مخدر یا رفتارهای خارج از چارچوب تبدیل شود، این دیگر کافه نیست. شما در استارباکس، تیم هورتونز یا کاستا کافی جایی را نمیبینید که نوشیدنی الکلی سرو شود. اگر نه من مشکلی با ایونت ندارم و کسی هم ایونتها را پلمب نمیکند.
زندینهاد: ولی ما گذاشتیم و پلمب شد. هیچ خبری هم از نوشیدنی الکلی و مخدر نبود، فقط قهوه داشتیم و موسیقی بود و گروهی نوجوان و جوان در یک فضای شاد بودند. اما آن کافه نه تنها پلمب شد بلکه صاحبین آن دادگاهی شدند و دو سه ما طول کشید تا فک پلمب شدند. من میفهم شما نگران این هستید که یک دفعه حاکمیت بگوید کلا کافهها را جمع کنیم.
زعفری: بله.
کافهنوشت: شما فکر میکنید اصلا چنین چیزی ممکن است و یک درصد حتی امکان دارد حاکمیت چنین دستوری بدهد؟
زندینهاد: نه، معلوم است که نه. ولی نگرانی آقای زعفری و برخی دیگر از دوستان را میخواهم توضیح بدهم.
زعفری: مسئله این است که شما در پشت پرده اداره کافهها نیستید و نمیدانید از پشت پرده روی ما در اتحادیه بابت این چنین موضوعات چقدر فشار است. بنابراین من نگرانیام این نیست که حاکمیت همه کافهها را جمع کند. نگرانی من فشارهایی است که همین امروز روی صنف ما وارد میشود. همین الان ما در اتحادیه هفتهای نیست که نهادهای امنیتی دو سه جلسه با ما نگذارند بابت اتفاقهایی که در کافهها میافتد. برداشت دستگاههای نظارتی این است که این اتفاقات در «کافهها» رخ میدهد؛ درحالیکه من به آنها میگویم این فضاها اصلا کافه نیستند.
زندینهاد: چرا؟ شما اتفاقا تاکید کنید که کافه هستند. چرا باید انکار کنیم.
زعفری: نه، من حتی در مصاحبههای قبلیام گفتم که ممنون برندهایی مثل «ساعدینیا» با «لمیز» هستم که فضای بهتری در برندسازی کافهها ایجاد کردند. اینها مرزهای کافهداری را عوض کردند.

علی زعفری و منصور زندینهاد
کافهنوشت: ما که با این گزاره موافقیم. خود ما همیشه میگوییم ما مفهوم کافه زنجیرهای را در ایران از «رئیس» داریم. اسپرسو را «رئیس» در کشور ما فرهنگسازی و عمومی کرد. برای همین هم باورمان این است نباید به خاطر مشتری مداری و تن دادن به خواست نوجوانان و جوانان مورد باز خواست قرار بگیرند و کسب و کارشان تهدید بشود.
زعفری: اما خارج از این برندها نکته این است اگر جایی نوشیدنی الکلی یا مواد مخدر دارد، اگر فضای شبهکلاب ایجاد کرده، آن کافه نیست و بای
د با عنوان واقعی خودش بررسی شود. دستگاههای مسئول هم همه اطلاعات را دارند. حتی در جلساتی ویدیوها و شواهد را نشان دادهاند. مسئله اصلی فقط همین است: این رفتارها نباید با نام «کافه» ثبت و قضاوت شود.
ما باید آینده را هم ببینیم. من معتقدم طی پنج سال آینده، ۷۰ درصد کافههایی که امروز در شهر میبینیم، دیگر وجود نخواهند داشت. شاید کسی بگوید اغراق میکنم؛ اما واقعیت این است که برندهای بزرگ بهزودی تمام لوکیشنهای مناسب را میگیرند و کافههای کوچک و لوکال و بینام از بازار حذف میشوند. ما الان به رقیب خارجی نیازی نداریم؛ خودمان داریم صنفمان را از درون تضعیف میکنیم. من این هشدارها را از روی تجربه میدهم، چون فشارها و نشانهها را از نزدیک میبینم.
در نهایت، باز هم میگویم: هدف من حمله به کافههایی که ایونت فرهنگی یا جمعهای دوستانه برگزار میکنند نیست. بحث من فقط درباره مکانهایی است که در پوشش کافه، فعالیتهایی انجام میدهند که تعریف و هویت این صنف را از بین میبرد. جاهایی که در کافههایشان قلیون دارند، نوشیدنی حرام دارند و … اگر هم نهادهای حاکمیتی نمیدانند بیایند من نشانش میدهم.
زندینهاد: حالا شما نشان ندهید.
زعفری: البته که خود دادستان هم میدانند. اگر این مرز حفظ نشود، آسیبش در نهایت به کل جامعه کافهنشین و کافهدار میرسد.
کافهنوشت: یعنی شما مشکلتان فقط الکل و موادمخدر است و با شادی و موسیقی و حجاب و غیره مشکلی ندارید؟
زعفری: در صنف کافهداری، بله. حالا شاید در آینده صنفی ایجاد شود و قانون هم تغییر کند به آن صنف مجوز بدهند که نوشیدنی الکلی هم سرو کند.
زندینهاد: حالا اگر آن روز فرا رسید کافه هم میتواند نوشیدنیهای الکلی بر پایه قهوه سرو کند.
زعفری: نه، ما نمیخواهیم داشته باشیم.
زندینهاد: کی نمیخواهد؟ شما یا مردم؟
زعفری: نه، این دو موضع نباید با هم قاطی بشوند. ما در موضوع «کافه» با پدیدهای مواجه هستیم که تمام جامعه از کودکان تا نوجوان و جوان و مسن در آن رفت و آمد میکنند. بنابراین اگر ما یکسری ملاحظات را کنار بگذاریم بعدا خودمان آسیبش را میبینیم.
کافهنوشت: حالا که ما یک کشور اسلامی هستیم و در قوانینمان اصلا مصرف الکل در هر کجا و به هر شکلی ممنوع است. ولی در دنیا فراوان کافه هایی هستند که الکل هم سرو میکنند یا دسر و قهوههایی بر پایه الکل دارند.
زندینهاد: بله، نوشیدنیهای ترکیبی دارند.
کافهنوشت: به خصوص در کافههای لوکال. کافههای زنجیرهای مثل استارباکس هم هستند که اصلا الکل به هیچ شکلی سرو نمیکنند. حالا در ایران امروز قانون مصرف الکل را منع میکند و ما هم به قوانین احترام میگذاریم ولی اینکه بگوییم اصلا از پایه در دنیا چنین چیزی نیست، درست نیست.
زعفری: یک مسئلهای که است به خصوص در اروپا کافههای تلفیقی که کافه و بار و رستوران هستند داریم ولی این مفهوم واقعی کافه نیست. ما الان در کشورمان دچار توهم شدیم که کافهها را سبک و سلیقهشان و خدمات و پذیراییشان را تغییر بدهیم. ولی افراد کافه رو واقعی این فضاها را نمیپسندند.
کافهنوشت: باز برگشتیم سر نقطه اول. بله، کافه یا رستوران جای دی جی و موسیقی بلند نیست که صدا به صدا نرسد ولی وقتی دیسکو نیست برخی کافه و رستورانها به یک شکل جدیدی به وجود آمدند که برخی مزایای دیسکو مثل دی و جی و موسیقی دیسکویی را پوشش میدهند. این از خواست و نیاز جامعه میآید. مثل این میماند شما در یک روستایی یک درمانگاه یا یک نفر پزشک عمومی دارید ولی چون آنجا دندانپزشک نیست ممکن است آن دکتر مجبور شود دندان هم بکشد یا چون متخصص زنان و زایمان نیست مجبور شود زایمان هم انجام دهد. حالا در ایران امروز ما هم کافه همان پزشک عمومی است در آن روستا. چون مکانهایی دیگری نیست بنابراین مجبور میشود گاهی نقشهای آنها را هم بازی کند. مثلا این هم کافه بازیها به نوعی دارند بخشی از نقش کازینو را ایفا میکنند. ولی آیا میتوان کافه بازیها را بست چون بگوییم ممکن است شرط بندی اتفاق بیفتد. همانطور که نمیتوان وجود الکل در کافه پارتیها اثبات کرد. شاید ما فراموش کردیم همه اینها برای سرگرمی است و سرگرمی یکی از ارکان مهم زندگی انسان است.
زعفری: دقیقا شما درست اشاره کردید ولی من همین قر و قاطی شدن نقشها را نمیخواهم.
کافهنوشت: این نخواستن چقدر دست من و شما است؟ ما میتوانیم جلو خواست مردم به ایستیم؟ شما حریف این موج میشوید؟
زعفری: نه، قطعا حریف نمیشویم. من حرفم این است ولی خودمان، اتحادیه کافیشاپها، به خودمان رحم کنیم. شاید اصلا حاکمیت بخواهد مواضع دیگری در جامعه داشته باشد. ما که نمیدانیم. ولی خودمان که میتوانیم مراقب هم باشیم. ببینید ما برای رسیدن به جایی که امروز هستیم یعنی همین که در جامعه کافه داشته باشیم و فضایی باشد که مردم به راحتی در آن قهوه بنوشند و معاشرت کنند هزار تا هزینه دادیم از هفت خوان رستم گذشتیم. هنوز هم امکان ندارد یک کافه مثلا ۵ سال عمر داشته باشد و دست کم ۵ بار کافهاش پلمپ نشده باشد. بنابراین من نمیخواهم همه این زحمات و هزینهها به باد برود و مکانهایی اسم کافه را یدک بکشند که اصلا کانسپتشان کافه نیست. قانع شدید؟
کافهنوشت: من نباید قانع بشوم. مخاطبین ما باید قانع شوند.
پست های مرتبط
کافه سیار؛ عاشقانهای که با مافیا و شهرداری میجنگد
اعترافات یک معتادِ ترک کرده