کافه‌های گرینویچ؛ نقطه آغاز یک افسانه موسیقی

باب دیلن در کافه

کافه‌نوشت:  او تازه از مینه‌سوتا آمده بود، با یک گیتار و چند ترانه‌ی ناپخته، و در دلش رویای بدل شدن به بخشی از صحنه‌ی موسیقی فولک می‌جوشید. کافه برای باب دیلن چیزی بیش از یک محل تفریح بود؛ صحنه‌ی تمرین، کلاس درس، و گاه تنها پناه او در شلوغی شهر بود.
کافه‌های محله‌ی گرینویچ  مثل Café Wha و  Gaslight Café  با میزهای چوبی ارزان، چراغ‌های کم‌نور و بوی قهوه و سیگار، محل رفت‌وآمد موزیسین‌های جوانی بودند که برای یک فنجان ارزان و چند دقیقه اجرا زندگی می‌کردند. دیلن اغلب ساعت‌ها در گوشه‌ای می‌نشست، به صداهای اطراف گوش می‌داد و واژه‌ها را در دفترچه‌ای کوچک یادداشت می‌کرد. دوستانش بعدها گفته‌اند او بیشتر شنونده بود تا گوینده؛ نگاه تیزبینش همه‌چیز را جذب می‌کرد: لحن صدای خواننده‌ای تازه‌کار، گفت‌وگوی دو دانشجو درباره سیاست، یا حتی تردید یک پیشخدمت در میان میزها. از میان همین معاشرت‌ها بود که اولین ترانه مهمش، “A Hard Rain’s a-Gonna Fall”، را در کافه نوشت. باب دیلن در کتاب “Chronicles: Volume One” (خاطراتش) و چند مصاحبه‌ی قدیمی، مستقیم به اجراهایش در کافه‌ها اشاره می‌کند. او درباره‌ی Café Wha? می‌گوید: «چند ساعت بعد از رسیدنم به نیویورک، توی یه کافه کوچیک رفتم روی صحنه. مردم آنجا بیشتر دنبال سرگرمی بودند، نه موسیقی جدی. ولی برای من همان صحنه، مثل یک دریچه به دنیای جدید بود.» درباره‌ی Gaslight Café نوشته:گست لایت یه جایی بود که آهنگ‌ها را امتحان می‌کردی. می‌توانستی واکنش مردم را ببینی. بعضی وقت‌ها خسته می‌شدند، بعضی وقت‌ها مات و مبهوت می‌ماندند. آنجا یاد گرفتم که چطور با مخاطب حرف بزنم، نه فقط برایشان بخوانم. » دیلن در مصاحبه‌ای در دهه‌ی ۸۰ هم می‌گوید: «من هر شب یک جایی بودم؛ یا Wha، یا Gaslight، یا Gerde’s. اگه روی صحنه نمی‌رفتم، روی یک میز گوشه نشسته بودم و گوش می‌کردم. کافه‌ها برای من کلاس درس بودند.»
هم‌نشینان آن سال‌ها یادآوری کرده‌اند که دیلن نوعی ولع برای بودن در کافه‌ها داشت. آن‌ها می‌گفتند اگر دنبال باب می‌گشتی، احتمالاً باید چرخی در کافه‌های محله می‌زدی. نه آپارتمانش، نه خیابان‌ها، هیچ‌جا به اندازه‌ی این فضاهای کوچک برایش معنا نداشت. موسیقی‌دانانی مثل دیو فن‌رونک بعدها روایت کرده‌اند که دیلن در همان اولین اجراهایش در کافه‌ها، با همه‌ی خامی و بی‌تجربگی، حضوری داشت که نمی‌شد نادیده گرفت.اما جذاب‌ترین بخش حضور دیلن در این کافه‌ها نه فقط اجراهایش، بلکه شیوه‌ی زندگی روزمره‌اش بود. او اغلب پول کافی برای غذا نداشت و یک قهوه‌ی ساده را ساعت‌ها جلوی خود نگه می‌داشت، در حالی که با دیگران درباره‌ی ترانه‌ها، سیاست یا بلوز سیاه‌پوستان جنوب حرف می‌زد. دوستانش گفته‌اند که دیلن در آن روزها بی‌وقفه می‌نوشت؛ انگار هر گوشه‌ی کافه و هر جمله‌ی شنیده‌شده می‌توانست جرقه‌ی یک ترانه‌ی تازه باشد.
گرینویچ ویلج در دهه‌ی ۶۰ برای بسیاری از جوانان آمریکایی نماد آزادی و شور بود، اما برای باب دیلن، این محله و کافه‌هایش حکم دانشگاهی غیررسمی را داشتند. او در میان دود و شلوغی، درس‌های مهمی درباره‌ی موسیقی، سیاست و جامعه آموخت؛ درس‌هایی که بعدها در ترانه‌های پرشورش بازتاب پیدا کردند.ترانه‌ی “Blowin’ in the Wind” که بعدها به سرود یک نسل و نماد جنبش حقوق مدنی آمریکا بدل شد  اولین بار در یک کافه کوچک اجرا شد، نه در سالن‌های بزرگ.سال ۱۹۶۲، دیلن متن این ترانه را نوشته بود و آن را برای نخستین بار در Gaslight Café و چند کافه‌ی دیگر گرینویچ ویلیج اجرا کرد. تماشاگران آن شب‌ها نخستین کسانی بودند که فهمیدند چگونه یک ترانه ساده می‌تواند به پرسشی عمیق درباره‌ی جنگ، آزادی و برابری تبدیل شود. بعدتر، وقتی این آهنگ منتشر شد، جهان بیرون تازه فهمید همان چیزی که در صحنه‌های کوچک کافه شکل گرفته، دارد تاریخ موسیقی و سیاست را تغییر می‌دهد.
طبق روایت‌ها و منابع تاریخی، باب دیلن تقریباً از  ۱۹۶۳ کم‌کم حضورش در کافه‌ها را کاهش داد و وارد صحنه‌های بزرگ‌تر شد. او در ۲۲ سالگی کم‌کم داشت از هنرمندی کافه‌ای به ستاره‌ای جهانی بدل می‌شد. وقتی نخستین بار صدایش در سالن‌های بزرگ‌تر شنیده شد، کسانی که او را در کافه‌ها دیده بودند، تعجب نکردند. برای آن‌ها، دیلن همان جوانی بود که ساعت‌ها پشت میزهای لرزان و نور کم‌جان کافه‌ها نشسته بود و با سماجت، جهان خود را می‌ساخت. کافه‌ها نه تنها صحنه‌ی شروع او بودند، بلکه بخشی از  هویت هنری‌اش شدند؛ جایی که ترانه‌هایش ریشه گرفتند و نگاهش به جهان شکل گرفت.

پست های مرتبط