روزمرهگی در کافههای استرالیا
- سارا شمیرانی
- 3دقیقه
کافهنوشت: در ۴۷ سالگی، بعد از سالها تدریس در دانشگاه همهچیز را رها کردند تا در سیدنی، هزاران کیلومتر دورتر از خانه، زندگی تازهای را با خانوادهاش بسازد. مهاجرتی که از دلتنگی برای دوری از دخترشان آغاز شد اما به ماجرای پرچالش خرید و اداره یک کافه در قلب استرالیا انجامید. جایی که پشت بوی قهوه و لبخند به مشتری، واقعیتهای سختتری از تغییر مسیر شغلی، تفاوتهای فرهنگی و مدیریت اقتصادی نهفته است. مریم که عاشق کافهگردی در ایران بوده، حالا صاحب یک کافه در سیدنی است. او برایمان از اتفاقات و چالشهایی میگوید که در این سالها به عنوان یک کافهدار در جغرافیایی دورتر تجربه کرده و باعث شده تا با همه سختیها، این شغل را در استرالیا ادامه دهد.
تغییر مسیر از استاد دانشگاه بودن به کافهداری سخت نبود؟
تغییر مسیر از رشتههایی که سالها در آن کار کرده بودیم واقعا سخت بود. من ۲۰ سال استاد دانشگاه بودم و همسرم هم ۳۰ سال در ایران دندانپزشک بود. ما در میانسالی مهاجرت کردیم و این به لحاظ تغییر مسیر شغلی بسیار سخت بود. در کشور جدید همیشه معادل کردن مدرک و گرفتن سابقه کار و دورههای کارآموزی حدااقل ۳ تا ۴ سال زمان میبرد و برای منی که در ۴۷ سالگی مهاجرت کرده بودم زمان زیادی بود. برای همین با همسرم تصمیم گرفتیم یک بیزنسی داشته باشیم که از طریق آن امرار معاش کنیم و شغلهای خودمان را کنار بگذاریم.
خانواده و دوستان چه واکنشی به تصمیم شما داشتند؟
با توجه به موج مهاجرتی که راه افتاده بود همه تشویق میکردند که حتما این کار را انجام دهید. برای همه اکثرا جذاب بود و تشویقمان میکردند که این مسیر را ادامه دهیم. ولی واقعیت این بود که مسیر بسیار سختتر از چیزی بود که تصور میکردیم.
از کِی به فکر راهاندازی کافه افتادید؟
وقتی در ایران بودیم موج جدیدی از افتتاح کافههای مدرن شکل گرفته بود. من به واسطه دختران نوجوانی که داشتم زیاد به این کافهها رفت و آمد میکردم. در واقع کافهنشینی تبدیل به یک تفریح و فرهنگ مهم در ایران شده بود که من به شخصه با دوستانم یا دخترهایم زیاد به کافه میرفتم. از طرفی چون قهوه را خیلی دوست دارم برای تست کردن قهوههای مختلف کافههای زیادی را امتحان میکردم و حتی چندجایی برایم تبدیل به پاتوق شده بود. در واقع در ایران کافهگردی برایم بسیار دوست داشتنی بود. برای همین همیشه از محیط آرام کافه و فضایش بسیار لذت میبردم. تماشای باریستاها، رفتوآمد آدمها، اینکه میدیدم با آرامش در کافه قهوه میخورند و کار میکنند برایم جز دوستداشتنیترین کارها بود اما هرگز فکر نمیکردم پشت آرامشی که مشتریهای کافه دارند چقدر استرس و تنش برای کافهدارها وجود دارد، تا اینکه در سیدنی وارد این کار شدم.
ایده خاص یا کانسپت خاصی پشت کافه شما بود؟
هر ایرانی کلی ذوق و سلیقه و هنر و ایده دارد برای کاری که راه میاندازد. منم فکرهای کوچکی داشتم ولی متاسفانه خارج از ایران دستم آنقدر باز نبود و عملا نتوانستم ایدههایم را در این کافه اجرا کنم.
آیا تجربه قبلی در حوزه غذا و نوشیدنی داشتید یا همهچیز از صفر شروع شد؟
نه اصلا. سالها کار من تدریس بود و هیچ تجربهای نداشتم. همسرم هم همینطور. در واقع ما از یک دنیای علمیوارد دنیای تجارت شدیم.
راهاندازی کافه در سیدنی چه چالشهایی داشت؟ از نظر بوروکراسی، مجوز، مالیات و…
خیلی کار سختی بود. در استرالیا به دلیل چالشهایی که وجود دارد، ما مجبور شدیم این کافه را از یک نفر بخریم. در واقع این کافه از قبل وجود داشت و ما آن را با همان سبک و سیاق قبلی خریدیم. شاید همین موضوع باعث شد ما به عنوان تازهکارهایی که هیچ سابقه کاری نداشتیم و البته پشتوانه مالی خیلی بالایی هم وجود نداشت، اجازه نداشته باشیم که کافه را براساس ایدههای خودمان دیزاین کنیم. در واقع ما تازه وارد بودیم و به راحتی به ما مغازه اجاره نمیدادند. اجاره یک کافه هم نیاز به بررسیهای زیاد داشت که معمولا این بررسیها را وکیل انجام میدهد که دستمزد بالایی هم میگیرد. نکته جالب این است که اجاره کردن مغازه بسیار سختتر از خریدن سرقفلی بود، به همین دلیل ما سرقفلی این کافه را خریدیم. ما دوستانی اینجا داشتیم که تصمیم گرفتند کارشان را از صفر شروع کنند و برای همین خیلی ضرر کردند. کاغذ بازی مجوز، مالیات و … خیلی زیاد است و تصور کنید که همه اینها به یک زبان دیگر است و خیلی از شما انرژی میگیرد. ضمن اینکه روند کارهای اداری بسیار کند است و همه اینها جز چالشهایی بود که ما داشتیم. یکی دیگر از مشکلات اصلی کافهداری در استرالیا هم نیروی کار است. استاندارد حقوق پایه اینجا از هر ساعت ۲۵ دلار است. با توجه هزینههای بالا در سیدنی آنقدر که فکر میکنیم نمیتوانیم پساندازی داشته باشیم. نهایت سود ما از کافه ۲۰ درصد است آن هم به شرطی که دائم بالا سرِ کار باشی. یک سال بعد از کویید که تورم جهانی گریبان همه را گرفت، ما هم خیلی آسیب دیدیم. در حال حاضر اگر قرار باشد نیروی کار زیادی داشته باشیم خیلی صرفه اقتصادی ندارد. به همین دلیل ما الان خودمان جای نیروی کار هستیم که تا بتوانیم هزینه را مدیریت کنیم و نیروی کمتری بگیرم.
چه تفاوتهایی بین فرهنگ کافهنشینی در ایران و استرالیا میبینید؟
تفاوتها واقعا زیاد است. اینجا کافهها شبیه به هم هستند. همه محصولات مشابه یکدیگرند و اغلب به سادگی در طعم اعتقاد دارند. اما برعکس در ایران تنوع و نوآوری زیادی وجود دارد. مردم در استرالیا اهل ریسک نیستند پس نوآوری هم وجود ندارد. حتی در خانه و محل کار همه چیز مثل هم است و تنوعی وجود ندارد. اینجا تقریبا در ۹۵ درصد کافهها، فنجانها، میزها، صندلی و شیرینیها مثل هم است. اگر چیز خاصی به منو اضافه کنی به سختی آن را میپذیرند البته که خودشان از این موضوع خیلی راضی هستند.
از طرفی به دلیل همین سادگی، مردم استانداردهای بالایی دارند. مردم اینجا قهوه را خیلی خوب میشناسند و برای همین در قهوه درست کردن باید حسابی حرفهای باشید. اینجا عربیکا و روبستا و درصدهایی که تو ایران مطرح است اصلا مهم نیست. کارخانهها خودشان ترکیباتی دارند که برای کافهها میفرستند. مشتریها خوش برخوردند ولی توقع خیلی بالایی از سرویسدهی دارند و به محض کوچکترین اشکالی برای شما نظر منفی میگذارند. در سیدنی نظرات بسیار روی امتیاز کافه و رستوران تاثیر دارد. شما باید خوش برخورد و صبور باشی. کوچکترین بیصبری آنها را آزرده میکند. این صبوریِ بیش از حد، دقیقا مهمترین تفاوت بین ما و آنهاست.
توی کافه المانی از ایران گذاشتید؟ مثلا اینکه از موسیقی ایرانی استفاده کنید یا تصویری از ایران در کافه باشد؟
نه این کار را از قصد انجام ندادیم. چون کارمندان و البته مشتریان ما از ملیتهای مختلف است و نمیخواستیم هنگام ورود احساس معذب بودن کنند. اما موسیقی ایرانی مرتب پخش میشود. یک شب، پدر و دختری با یک آهنگ شاد ایرانی رقصیدند و برای همه هم سوال شده بود که این آهنگ برای چه کشوری است.
با مشتریهای ایرانی چطور ارتباط دارید؟
برخلاف چیزی که در فضای مجازی میگویند که ایرانیها خارج از ایران از هم دوری میکنند، اتفاقا اینجا صمیمیت زیادی وجود دارد. ما از مشتریهای ایرانی خیلی استقبال میکنیم. باهم حرف میزنیم و بهترین خدمت و سرویس را به صورت ویژهتر به آنها میدهیم. ما کلی مشتری ایرانی داریم که برایمان نظرات مثبت گذاشتند. خوشبختانه در سیدنی یک جو خیلی خوبی بین هموطنان وجود دارد. بچههای کوچکتر از فارسی حرف زدن ما خیلی ذوق زده میشوند برای همین خیلیوقتها آنها اصرار میکنند که برویم این کافه تا پدر و مادرهایشان همزبان داشته باشند.
آدمها تو کافههای سیدنی از چی حرف میزنند؟ دغدغه آنها چه چیزی است؟ مثل ما بحثهای سیاسی هم جریان دارد؟
اینجا بحثهای مهمیوجود ندارد. سیاست اینجا واقعا مهم نیست به همین دلیل بحثهای سیاسی نمیشنوی. اقتصاد اصلا دغدغه نیست که مورد بحث در کافه باشد. مردم معمولا اینجا از خاطرات و روزمرهگیها میگویند. مصاحبههای کاری و جلسات کاری را برگزار میکنند. در واقع دغدغه ویژهای بین مردم وجود ندارند که بخواهند درباره آن در کافه صحبت کنند.
در سیدنی کدام قشر بیشتر اهل کافهگردی هستند؟
شاید عجیب باشد اما اینجا میانسالها بیشتر اهل کافه هستند. جوانهایی که قرار دارند به ندرت ممکن است کافه بیایند. ولی جمعهای دوستانه مسن، کافه را انتخاب میکنند و ساعتهای زیادی را اینجا میگذرانند.
آیا هنوز خودتان را یک استاد دانشگاه میدانید یا کاملاً وارد هویت جدید شدید؟
بله حتی بچههایم من را با شغل قبلی میشناسند. بیشتر عمرم و تجربیات در حوزه تدریس بوده برای همین نمیتوانم از هویتی که در ایران داشتم فاصله بگیرم. بنابراین همچنان خودم را استاد دانشگاه میدانم تا یک کافهدار.
از نظر ذهنی یا احساسی، این تغییر شغلی و مسیر چه تأثیری روی شما گذاشت؟
واقعیت این است که من اینروزها خیلی کار سختی دارم انجام میدهم. در میانسالی شغل تازهای را شروع کردم. در کشور خودم پشتوانههای زیادی داشتم ولی اینجا من و همسرم تنها هستیم. اینجا کارهای زیادی را باید به تنهایی انجام دهم. از نظر فیزیکی کار زیاد است و استراحت کم. به خصوص کافهداری تمام وقت مارا گرفته و به این لحاظ بسیار متفاوت از چیزی است که در ایران تجربه میکردیم. اما خب به هرحال تجربهای بود که به خاطر دخترهایم باید آن را انجام میدادیم.
اگه روزی برگردید ایران و قرار باشد کافه راه بیندازید، چطور کافهای راهاندازی میکنید که برای مردم تازگی داشته باشه؟
با همه علاقهای که به کافه دارم قطعا در ایران سراغ کافهداری نمیروم. چون کافهداری بسیار شغل سختی است. ترجیح میدهم وقتی برگشتم ایران یک شغل سادهتر با درآمد معمولیتری داشته باشم اما مثل سابق مشتری همیشگی کافهها باشم که از تماشای چیزهای کوچک یا خوردن یک فنجان قهوه لذت میبرد.
پست های مرتبط
آفت تصمیمات نادرست بر نهال صنعت قهوه ایران
منصور ضابطیان: کافههای ایران را با پاریس عوض نمیکنم