اعترافات یک معتادِ ترک کرده
- آزاده محنتی
- 1دقیقه
کافهنوشت: اریفا اکبر آنطور که خودش میگوید یک معتاد به قهوه بود. کسی که قهوه را نه با لذت که برای تامین نیاز بدنش مینوشید و روزی تصمیم گرفت آن را ترک کند. حالا میگوید: من عادت نوشیدن قهوهام را ترک کردم. اکنون نوبت روزانه قهوهام را با لذت مینوشم؛ جرعهای که افکارم را صاف میکند و به من احساس سلامت و سرزندگی میدهد.
اکبر روایت رابطهاش با قهوه را اینطور شروع میکند. جملهی کم بخور همیشه بخور، یک توصیه برای اعتدال و میانهروی است که هرگز برای من کار نکرده. حداقل برای عادت قهوهخوردنم که کارساز نبوده؛ عادتی که از عزم آهنین برای نوشیدن فقط دو فنجان در روز، با ارادهی لرزانم به چهار یا پنج ماگ، سُر میخورد. الان که ترک کردهام حالم بهتر است. یک سمزدایی کامل، سرخوشیِ کنترلنفس و توهمِ غلبه بر اعتیاد به کافئین. البته تا زمانی که دوباره از مسیر خارج شوم.
اما برخی عادتها را هم نباید کلا کنار گذاشت، چون لذتبخشند و قهوه برای من یکی از آنهاست. من عاشق نشاطی هستم که حال و هوایم را دگرگون میکند. هم مرا به حرکت وامیدارد و هم آرامم میکند. من یکبار قهوه را برای دو ماه که طولانیترین مدت پرهیزم بود ترک کردم، به امید اینکه از یک دورهٔ شدید بیخوابی رها شوم ولی انگار وارد برهوت شده بودم. زندگی سختتر شده بود و بیخوابیام هم حل نشده بود. دو سر باخت.
پس سه ماه پیش، قاطعانه تصمیم گرفتم که دیگر این عادت را ترک نکنم (و دوباره شکست نخورم)، بلکه از یک دوز روزانه لذت ببرم. این تصمیم در ابتدا از سر ناچاری بود: به یک مرکز ترک رفته بودم که در آن فقط اجازه داشتیم روزی یک فنجان قهوهٔ تازهآسیابشده، در زمانی که خودمان انتخاب میکردیم، بنوشیم. من وسواس زیادی خرج میکردم تا تصمیم بگیرم چه زمانی و کجا قهوهام را بخورم. سپس با لذت مزهمزهاش میکردم، مشتاق اینکه اثرش بیشتر دوام بیاورد.
پیشنهاد برای مطالعه: رقابت چندهزار میلیاردی کافهها و قنادیها بر سر کیک روز
عجیب اینکه، وقتی به خانه برگشتم، به همان یک فنجان در روز پایبند ماندم. این عادتِ بیفکرانه به یک لذت تبدیل شده است. میتوان آن را «قهوهنوشی آگاهانه» نامید.
این تغییری است که همزمان کوچک و عظیم به نظر میرسد. حتی در زمانهای استرس هم دوباره به زیادهروی برنگشتهام. دیگر آن را در حالی که بیهدف اسکرول میکنم یا پشت لپتاپ نشستهام، یکنفس نمینوشم. مینشینم و از آن لذت میبرم، فقط همین. این عادتِ بیفکرانه به یک لذت تبدیل شده است. حدس میزنم میتوان آن را قهوهنوشی آگاهانه نامید. چند بار در هفته، به یک کافهٔ کوچک و خوشگل به نام لایلاک در خیابان اصلی محلهام در شمال لندن میروم؛ جایی که قهوه را کیلویی هم میفروشند و همانجا تازه آسیاب میکنند. فهمیدهام که هرچه قهوه بهتر باشد، نیازم به آن کمتر است.
پیشنهادی دیگر برای مطالعه: قهوهای که با سنتهای کویری دمآوری میشود
اگر میل به مقدار بیشتر پیدا کنم، از خودم میپرسم چرا. آیا مضطربم یا خسته؟ در این صورت، بهتر نیست استراحت کنم؟ یا تشنهام؟ آیا این یک میل فیزیولوژیک است یا روانی؟ چون آب هم اعضای بدن را تقویت میکند و هم ذهن را بیدار. فهمیدهام که به سوی چایهای گیاهی برگدرشت و عجیبوغریب کشیده میشوم و متوجه شدهام که اشتیاق ظاهریام برای قهوه، در اصل فقط نیاز به یک نوشیدنی گرم و یک وقفه از کار است. گاهی یک عادت در اصل یک فعالیتِ جایگزین است؛ وقتی از دلایل زیرین عادت خودم آگاه شدم، توانستم آنها را برطرف کنم.
نکتهٔ مهم این است که با نوشیدن قهوه احساس بهتری دارم. افکارم را صاف میکند و به من حس سلامت میدهد. به یاد داشته باشید که زیادهروی زیانآور است، نه خود قهوه. قهوه گردش خون را بهبود می بخشد و سرشار از آنتیاکسیدان است. شگفتانگیز است که بدنم چطور سازگار شده. در موارد نادری که در یک روز دو بار قهوه نوشیدهام، احساس بیقراری ناخوشایندی داشتهام. قانون یک فنجان، مادامی که با لذت واقعی نوشیده شود، جواب میدهد. لذت، نه یک گناه.
پست های مرتبط
کافه سیار؛ عاشقانهای که با مافیا و شهرداری میجنگد
موفقیت زنان؟ با تلاش برابر ممکن است