کافه در سینما؛ از پاتوق عاشقانه تا شخصیت زنده‌ داستان

کافه در سینما فقط محلی برای نوشیدن قهوه نیستند؛ آن‌ها شخصیت زنده‌ای در داستان‌اند. از کافه ریک در کازابلانکا تا کافه‌های تهران، ببینید چطور کافه‌ها روایت فیلم‌ها و سریال‌ها را پیش می‌برند و به نماد گفت‌وگو و تحول اجتماعی تبدیل می‌شوند.
صحبت های آقای کثیریان درباره کافه در سینما

کافه‌نوشت: در سینما، کافه‌ها همین حس را زنده می‌کنند؛ جایی که آدم‌ها روبه‌روی هم می‌نشینند، رازهایشان را می‌گویند، عاشق  یا از هم جدا می‌شوند. کافه‌ها در سینما فقط محلی برای نوشیدن قهوه نیستند؛ آن‌ها صحنه‌ شکل‌گیری روابط انسانی، برخورد شخصیت‌ها و حتی پیشبرد روایت داستان‌اند. کافه نوشت در این گفت‌وگو با کیوان کثیریان، منتقد و پژوهشگر سینما، از نقش کافه‌ها در فیلم‌ها و سریال‌ها، تبدیل آن‌ها به شخصیت و نمونه‌های مهم کافه‌های ایرانی و جهانی می‌پرسد.

 

  • چرا کافه و بار در فیلمنامه‌ها، به‌ویژه در سریال‌ها، اینقدر پرکاربرد هستند. چه نقشی می‌توانند ایفا کنند که سایر لوکیشن‌ها آن را ندارند؟ چرا اینقدر از آنها استفاده می‌شود؟

کیوان کثیریان: به نظر من، کافه یک پدیده مدرن است که می‌تواند نقش‌های مختلفی در جامعه و به تبع آن در سینما و تصویر داشته باشد. کافه به نوعی محل تلاقی آدم‌هاست، فضایی خارج از خانه که لوکیشنی پر کاربردی در سینما محسوب می‌شود. کافه نماد تحول اجتماعی است. نماد تعامل است. و بیش از هر چیز، نماد دیالوگ است. جایی است که آدم‌ها از نقاط متفاوت در یک مکان جمع می‌شوند، روبه‌روی هم می‌نشینند و گفت‌وگو می‌کنند.

در کافه، دیالوگ نقش اول را ایفا می‌کند، در حالی که مثلاً در رستوران این نقش کم‌رنگ‌تر است. رستوران بیشتر با غذا خوردن گره خورده است و غذا خوردن به گفت‌وگو اولویت دارد. اما کافه و بار فضاهایی هستند که ممکن است دو نفر ساکت بنشینند و ناگهان بین‌شان ارتباطی شکل بگیرد.

نقش دیگر کافه این است که می‌تواند به عنوان پاتوق عمل کند. کافه با مفهوم پاتوق و همنشینی ارتباط نزدیکی دارد. ممکن است هر بار که به یک کافه بروید، روی یک صندلی ثابت بنشینید و ساعاتی را آنجا بگذرانید، در حالی که رستوران چنین کارکردی ندارد. بار هم تا حدی به کافه نزدیک است.

بنابراین کافه فقط یک لوکیشن نیست، بلکه جایی است که آدم‌ها می‌توانند جمع شوند و گفت‌وگو کنند. مثلاً در فیلم «پرندگان» هیچکاک، سکانسی در کافه وجود دارد که مردم از نقاط مختلف شهر دور هم جمع می‌شوند و درباره پرنده‌های عجیب حرف می‌زنند. این دیالوگ‌ها در جای دیگری مثل خیابان یا خانه به این شکل طبیعی نمی‌شد. یا در نمایشنامه «کرگدن» یونسکو، اولین بار خبر دیده شدن کرگدن در کافه پخش می‌شود و از آنجا به یک مسئله عمومی تبدیل می‌شود.

کافه برای فیلمنامه‌نویس یک دستاویز عالی است، چون می‌تواند آدم‌های مختلف از طبقات و فرهنگ‌های گوناگون را در یک فضای واحد جمع کند و بهانه‌ای طبیعی برای گفت‌وگو بین آن‌ها ایجاد کند. در سایر لوکیشن‌ها، مثلاً خانه یا مغازه، باید بهانه‌ای داستانی بسازی تا دو نفر با هم دیالوگ داشته باشند. اما در کافه، پیش‌فرض این است که آدم‌ها می‌آیند قهوه بخورند و ممکن است باهم حرف بزنند، بدون نیاز به توجیه اضافی.

کافه محل «اجتماع بی‌دلیل» آدم‌هاست. شما می‌توانید هر روز به یک کافه بروید و آدم‌های تکراری ببینید، بدون اینکه کسی بپرسد: «چرا دوباره اینجا هستی؟» این اتفاق در خیابان یا رستوران کمتر می‌افتد. در رستوران، اگر کسی سر میز شما بنشیند، ممکن است عجیب به نظر برسد، چون تمرکز اصلی روی غذا خوردن است. اما در کافه، نشستن کنار یک غریبه و شروع گفت‌وگو طبیعی‌تر است. این خاصیت کافه است: فضایی که در آن دیالوگ‌ها به‌راحتی شکل می‌گیرند، آدم‌ها بی‌دلیل همدیگر را می‌بینند و قصه‌ها به طور خودجوش جریان پیدا می‌کنند.

  • پس تاکید دارید نقش اصلی کافه محل گفت و گو و ملاقات در سینما است؟

کثیریان: اصلاً پیش‌فرض کافه این است که آدم‌ها می‌نشینند تا با هم گفت‌وگو کنند، نه صرفاً چیزی بخورند. برخلاف رستوران که اگر دو ساعت بنشینید و فقط حرف بزنید، پیشخدمت مدام می‌پرسد: «سفارش دیگری ندارید؟»، در کافه می‌توانید با یک فنجان قهوه یا چای ساعت‌ها بنشینید و گفت‌وگو کنید. در رستوران، غذا اصل است و حرف زدن بهانه؛ اما در کافه، صحبت و معاشرت اصل است و نوشیدنی بهانه. کافه شخصیتی فراتر از یک فضای فیزیکی دارد؛ جایی است که آدم‌ها داستان‌های‌شان را با هم به اشتراک می‌گذارند، قرارهای کاری می‌گذارند، یا حتی تنها می‌نشینند و غرق در افکارشان می‌شوند.

  • البته در فرهنگ‌های دیگر، بار تا حدی شبیه به این نقش را ایفا می‌کند، آیا در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی کافه و بار در هم می‌آمیزند؟

کثیریان: گاهی شاید اما ماهیتاً تفاوت دارد: کافه (Café) محل گفت‌وگوهای جدی‌تر است، در حالی که بار (Bar) در فیلم‌ها بیشتر فضایی است برای معاشرت‌های غیررسمی، دوستی‌های گذرا یا شروع رابطه‌ای که ممکن است عمیق نباشد. در بار، آدم‌ها معمولاً با هدف خوشگذرانی می‌روند، در حالی که کافه می‌تواند جایی باشد که شخصیت‌های تنها، در جست‌وجوی ارتباطی معنادار هستند. این دو فضا در قصه‌گویی کارکردهای متفاوتی دارند و هر کدام می‌توانند شخصیت‌ها را به شیوه‌ای خاص معرفی کنند.

  • در سینمای ایران، پدیده دیگری هم وزن کافه ولی متفاوت با آن داریم به نام «قهوه‌خانه»؛ قهوه‌خانه‌ها همیشه نقش پررنگی به‌ویژه در فیلم‌های پیش از انقلاب داشتند. مثلاً در فیلم «کندو» ساخته فریدون گله، آقاحسینی ( داوود رشیدی) پس از برنده شدن در بازی «تُرنا» حکم می‌کند که ابی (بهروز وثوقی)، از خیابان لاله‌زار تا پل تجریش، بدون پول، به کافه‌ها و رستوران‌ها سر بزند و غذا و مشروب مفتی بخورد. یا در «قیصر»، وقتی قیصر دنبال ردپایی از حقیقت می‌گردد، اولین جایی که برای گرفتن اطلاعات می‌رود، قهوه‌خانه است. از شباهت‌ها و تفاوت‌های قهوه خانه با کافه در فیلم‌های ایرانی برای‌مان بگویید؟

کثیریان: قهوه‌خانه در آن دوران نماد پایین‌شهر و طبقات کارگر بود. حتی امروز هم وقتی می‌خواهیم فضای جنوب شهر را نشان دهیم، باز به سراغ قهوه‌خانه می‌رویم، چون فضای سنتی‌اش با قلیون، چای کمر باریک و آن حال‌وهوای خاص، هنوز کارکرد خودش را دارد.  قهوه‌خانه جایی است که آدم‌های محلی همدیگر را می‌شناسند، و ورود یک غریبه خودش می‌تواند شروع یک داستان باشد. مثلاً اگر زنی وارد قهوه‌خانه شود، این اتفاق به‌خودی‌خود کشش دراماتیک ایجاد می‌کند. قهوه‌خانه در فیلم‌ها اغلب محل جمع‌شدن آدم‌هایی است که یا دنبال کسی می‌گردند، یا می‌خواهند خبری بگیرند. آنجا مثل یک معدن خبر است؛ همه چیز را می‌دانند، ولی لزوماً بروز نمی‌دهند. فضایش کاملاً مردانه است، با همان دعواهای زیر میزی، اصطلاحات خاص و بازی‌های دست‌جمعی که در فیلم‌هایی مثل «قاب» یا «گوزن‌ها» می‌بینیم.

فیلم «کندو» ، تفاوت طبقاتی را در کافه‌ها نشان می‌دهد؛ از کافه‌های پایین‌شهری با مشروب‌های ارزان و خواننده‌های محلی، تا کافه‌های بالاشهری با مشتریان لوکس و فضای شیک  هر جزئیات، از خوراکی تا ماشین‌های پارک‌شده، این شکاف را عیان می‌کند.

در فیلم‌های قدیمی، کافه‌های پایین‌شهری یا کاباره‌ها همیشه محل درگیری بودند. مثلاً در «هزاردستان»، آن صحنه‌های درخشان که کافه به هم می‌ریزد و شعبان و رضا خوشنویس درگیر می‌شوند، یا در فیلم‌فارسی‌ها که کلاه‌مخملی‌ها دور میزها عرق می‌خوردند و به رقص دخترها نگاه می‌کردند. این فضاها پر از راز، رفاقت و گاهی خیانت بود. بعد از انقلاب  هم در فیلم «ضیافت» مسعود کیمیایی با کافه ماطاووس دوباره آن کافه‌ها که دیگر نیستند یادآوری می‌شووند؛ در ضیافت و برخی دیگر از فیلم‌های کیمیایی می‌بینیم که کافه محل شکل‌گیری دوستی‌های دیرینه است.

کافه در سینما / سریال فرندز

  • اما بعد از انقلاب، کافه‌ها ناگهان از سینما محو شدند. در دهه ۶۰، حتی در فیلمی مثل «هامون»، هامون و مهشید قرارهای عاشقانه‌شان را در مکان‌هایی مثل کتابفروشی یا کبابی در تجریش می‌گذارند و دیگر کافه‌ای نمی‌بینیم. حتی در فیلم‌هایی مثل «اجاره‌نشین‌ها» یا «مادر»، اگر شخصیتی می‌خواست خبری بگیرد، به قصابی یا بنگاه املاک می‌رفت، نه کافه. حتی در سریال «آرایشگاه زیبا» عملا این سلمانی است که جای کافه یا قهوه‌خانه را بین کاسب‌ها گرفته. کافه‌ها کجا رفتند و چه شد که دوباره برگشتند؟

کثیریان:  پس از انقلاب، کافه‌ها تقریباً از سینما و جامعه حذف شدند. در دهه ۶۰، کافه‌ها به عنوان نمادی از فرهنگ پیش از انقلاب تلقی می‌شدند – فضایی که با الکل، رقص و موسیقی گره خورده بود – و طبیعتاً جایی در سینمای آن دوره نداشتند. کافه‌ها اگر هم وجود داشتند، بسیار محدود بودند؛ بیشتر شبیه قنادی‌هایی که بستنی و قهوه ترک سرو می‌کردند، نه فضایی برای گفت‌وگو یا پاتوق. قرار گذاشتن در کافه مرسوم نبود، چون اساساً چنین فرهنگی در آن سال‌ها شکل نگرفته بود.  اما از دهه ۷۰ به بعد، با تغییر فضای سیاسی و اجتماعی، کافه‌ها دوباره جان گرفتند. تأکید دولت خاتمی بر گفت‌وگو و آزادی بیان، کافه را به فضایی برای بحث‌های سیاسی و روشنفکری تبدیل کرد. دانشجوها در کافه‌ها جمع می‌شدند تا درباره جنبش‌های دانشجویی یا مسائل روز صحبت کنند. این بار، کافه نه به عنوان نماد فساد، بلکه به عنوان محل تبادل ایده‌ها بازگشت. حتی در سینما هم این بازگشت را می‌بینیم؛ مثل همان کافه «ماطاووس» فیلم ضیافت که محل تجمع رفقای قدیمی است، اما حالا زیر آتش تحولات اجتماعی می‌سوزد. آنجا دیگر فقط مشروب و رقص نیست، بلکه نمادی است از آدم‌هایی که هرکدام مسیر متفاوتی را طی کرده‌اند: یکی مقام دولتی دارد، دیگری از جنگ برگشته، یکی زندان را تجربه کرده. کافه در این دوره، هم فضای نوستالژیک گذشته را دارد، هم بازتابی از تنش‌های جدید است.

  • قهوه‌خانه‌ها پیش و پس از انقلاب کاملا فضای مردانه داشتند و دارند اما حتی کافه و بار هم در فیلم‌ها پیش از انقلاب و بعد از انقلاب تا شاید دهه هشتاد بیشتر فضای مردانه داشتند و دست کم جای امنی برای زنان محترم نبودند. مثلا در فیلم «سگ کشی» بهرام بیضایی می‌بینیم وقتی شخصیت اصلی داستان به نام گلرخ کمالی برای نجات شوهرش به ملاقات‌های مختلف می‌رود، قرار نهایی‌اش در یک کافه است اما به شکل واضح می‌بینیم که او به عنوان یک زن در آنجا احساس امنیت ندارد و ترس را در میمیک صورت و انقباض بدن بروز می‌دهد. چرا کافه‌ها اینقدر مردانه بودند و چه شد که بالاخره زنان هم به کافه ورود پیدا کردند؟

کثیریان: تحول جایگاه زنان در جامعه ایران به شکل جالبی در کافه‌ها بازتاب یافته است. اگر در دهه ۶۰ حضور زن در کافه به عنوان مشتری یا کارگر تقریباً غیرقابل تصور بود، امروز شاهد زنانی هستیم که به تنهایی در کافه‌ها کار می‌کنند، لپ‌تاپشان را باز می‌کنند یا قرارهای کاری و دوستانه می‌گذارند. این تغییر فقط محدود به کافه‌ها نیست ، از رانندگان زن تاکسی تا حضور پررنگ زنان در عرصه‌های تحصیلی و شغلی، همه نشان‌دهنده این تحول اجتماعی است. در دهه‌های گذشته، حتی کار کردن زن در کافه نوعی «بدنامی» محسوب می‌شد. امروز اما شاهد بارستا و ویترهای زن هستیم که این شغل را کاملاً عادی می‌دانند. این تغییر نگرش به آرامی و با مقاومت‌های زیادی همراه بوده است. جالب است که این تحولات اجتماعی مستقیماً بر سینما هم تأثیر گذاشته: در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰، به دلیل محدودیت‌های موجود، فیلم‌سازان مجبور بودند روابط را به شکل غیرواقعی و عرفانی نشان دهند، چون فضایی مثل کافه برای نمایش روابط عادی وجود نداشت.از سال ۷۶ و روی کار آمدن دولت آقای خاتمی با باز شدن نسبی فضا، شاهد موجی از فیلم‌های دخترپسری بودیم که کافه به عنوان محل ملاقات به تصویر کشیده می‌شد. این نه فقط بازتاب تغییرات اجتماعی بود، بلکه خودش به تقویت این تغییرات کمک کرد – با نشان دادن اینکه زنان می‌توانند در فضاهای عمومی حاضر شوند و زندگی عادی داشته باشند. نکته جالب اینجاست که کافه امروز در سینمای ایران همان کارکرد پیش از انقلاب را دارد (به عنوان محل گفتگو و تعامل) و هم کارکردی جدید به عنوان نماد مدرنیته و تغییرات اجتماعی. این فضا حالا هم می‌تواند محل بحث‌های سیاسی باشد، هم قرارهای عاشقانه، و هم فضایی برای کار و خلاقیت. به نوعی کافه به آینه‌ای از تحولات جامعه ایران تبدیل شده است.

  • با این توضیحات پس کافه می‌تواند یک عنصر مهم درام باشد؟

بله، دقیقا! کافه‌ها لوکیشن‌هایی‌اند که زندگی در آن‌ها جریان دارد. کافه فقط جایی برای عبور نیست و روابط انسانی، عشق، خیانت و راز در آن شکل می‌گیرد؛ بنابراین خودش به عنصر زنده‌ی روایت بدل می‌شود. نمونه‌ی بارزش «کافه ریک» در کازابلانکا است؛ اگر این کافه را از فیلم حذف کنید، داستان فرو می‌پاشد.

  • آیا می‌توان گفت کافه در برخی فیلم‌ها فراتر از یک لوکیشن و شخصیت است؟

کثیریان: بله. وقتی برای یک کافه می‌توانید ویژگی‌های رفتاری، معنایی و روایی تعریف کنید، عملاً شخصیت است. کافه فقط یک فضای فیزیکی نیست، بلکه یک نماد فرهنگی و اجتماعی است. همانطور که کافه سنترال پارک در سریال فرندز به یک شخصیت تبدیل شد و تصور نیویورک بدون آن غیرممکن است، کافه‌ها در هر شهری روح آن شهر را در خود جاری می‌کنند. در پاریس، کافه‌ها بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره هستند – همانجا که آملی در فیلم «آملی» زندگی جدیدش را آغاز می‌کند.تفاوت اساسی کافه با خانه در همین است که کافه فضایی نیمه‌عمومی است. در خانه حریم خصوصی حاکم است، اما کافه جایی است که غریبه‌ها می‌توانند وارد شوند و داستان‌های جدید شکل بگیرد. این ویژگی کافه را به مکانی ایده‌آل برای روایت داستان‌ها تبدیل می‌کند.کافه در سینما فقط یک لوکیشن نیست، بلکه یک شخصیت زنده است که می‌تواند روح یک شهر، یک نسل یا حتی یک دوره تاریخی را نمایندگی کند. از کافه‌های نوستالژیک پاریس گرفته تا کافه‌های پرجنب‌وجوش تهران، هر کدام داستان‌های منحصربه‌فرد خود را روایت می‌کنند.

  • در سینمای جهان، چه کافه‌هایی ماندگار شده‌اند؟

کثیریان: به کافه ریک در کازابلانکا که قلب تپنده داستان، تلاقی عشق و سیاست و کافه سنترال پارک در سریال فرندز که نماد رفاقت و هویت شهری نیویورک است که اشاره کردیم. اما کافه‌های پاریس در فیلم‌های وودی آلن مثل «نیمه‌شب در پاریس» هم مهم است چونجایی برای خیال، نوستالژی و رمانتیسم است. سکانس مشهور رویارویی آل‌پاچینو و رابرت دنیرو در فیلم «مخمصه» در یک کافه است و آن کافه از مهم‌ترین کافه‌های تاریخ سینما است چرا که آن گفت‌وگو و مواجه فقط در یک کافه می‌توانست معنا پیدا کند. کافه در فیلم «در حال و هوای عشق» هم نقش مهمی دارد. در همه‌ی این نمونه‌ها، کافه‌ها با هویت شهر و روابط شخصیت‌ها پیوند می‌خورند و حذف‌شان بخشی از روح داستان را می‌گیرد.

  • جمع‌بندی شما درباره نقش کافه در سینما چیست؟

کثیریان: کافه‌ها در سینما فراتر از لوکیشن هستند. آن‌ها موتور روایت و محل تلاقی زندگی‌اند. از قهوه‌خانه‌های سنتی ایران تا کافه‌های پاریس و نیویورک، این مکان‌ها همچنان یکی از عناصر زنده و معنادار سینما باقی مانده‌اند.

پست های مرتبط