روایتی از کافه نادری در حافظه تهران
- 2دقیقه
کافه نوشت: تهرانِ دههی ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ شمسی را نمیتوان بدون یاد کردن از کافه نادری مرور کرد. جایی در قلب خیابان جمهوری امروز، که نه فقط یک کافه، که به تعبیر بسیاری، «آکادمی آزاد روشنفکری ایران» بود.
کافه نادری را خاچیک مادیکیانس، مهاجر ارمنیتبار در سال ۱۳۰۶ تأسیس کرد. او پیشتر در هتلها و رستورانهای تهران کار کرده بود و به خوبی با ذائقهی اروپایی آشنا بود. ابتدا قنادی مدرنی در خیابان نادری (جمهوری فعلی) دایر کرد که به سبک شیرینیپزیهای پاریس و وین شیرینیهای تازه عرضه میکرد. بهخاطر موقعیت مکانی روبهروی سفارت بریتانیا، مشتریان خارجی زیادی به این قنادی سر میزدند. چند سال بعد، با توسعهی آن، تصمیم گرفت مدل اروپایی «کافهـرستوران» را وارد تهران کند. همین ایده زمینهساز تولد کافه نادری شد. در ادامه هم «هتل نادری» کنار آن شکل گرفت؛ که تا مدتها بعد از گراند هتل، بزرگترین و مدرنترین هتل تهران به شمار میرفت.
صادق هدایت؛ نخستین روشنفکری که نادری را پاتوق کرد
نادری اما بهسرعت فراتر از یک محل نوشیدن قهوه و صرف غذا رفت. دههی ۲۰ و ۳۰، زمانی بود که نسلی تازه از نویسندگان و شاعران ایران سر برآوردند؛ نسلی که نیاز به جایی برای گردهم آمدن، گفتوگو و نقد داشت. صادق هدایت نخستین کسی بود که این کافه را به پاتوق روشنفکری بدل کرد. هدایت نه اهل قهوهخانههای سنتی بود، نه علاقهای به فضاهای پرهیاهوی بازاری داشت. او جایی میخواست که سکوت نسبی داشته باشد و فضایی اروپایی را تداعی کند. نادری دقیقاً همین ویژگی را داشت. در خاطرات پرویز ناتل خانلری آمده است: «هدایت معمولاً گوشهی ثابتی در کافه نادری داشت. یک قهوه، یک پاکت سیگار، و ساعتها سکوت. اما همین سکوتها به گفتگوهایی ختم میشد که مسیر ادبیات ما را تغییر داد.»
نادری؛ کانون شعر نو و جدلهای ادبی
بعدها نویسندگان و شاعران دیگر نیز به نادری آمدند. نیما یوشیج بارها در همین سالن شعرهای تازهاش را خوانده بود. شاملو بعدها گفته بود: «اگر نادری نبود، شاید شعر نو اینقدر زود جدی گرفته نمیشد. نادری دانشگاه ما بود.»
جلال آل احمد هم در یادداشتی به طنز نوشت:«هرکس میخواست خودی نشان بدهد، یک میز در نادری رزرو میکرد؛ از آنجا بود که روشنفکری تهران سر درآورد.» نادری شاهد نخستین جلسههای معرفی شعر نو، نقد کتابها و حتی مناظرههای تند میان روشنفکران بود. بسیاری از دوستیها و دشمنیهای بزرگ ادبیات معاصر از دل همین میزها زاده شد.
موسیقی؛ جریان پنهان کافه
کمتر گفته میشود اما موسیقی هم نقشی پررنگ در نادری داشت. در سالهای دههی ۲۰، بسیاری از نوازندگان ارمنی و قفقازی در این کافه مینواختند. بعدها جواد معروفی، نوازندهی برجستهی پیانو، بارها به نادری سر زد. یکی از شاگردانش نقل کرده: «معروفی میگفت بعد از تمرین در رادیو، میآمد نادری تا هم دوستانش را ببیند و هم قهوهای بنوشد. آن پیانوهای کوچک در گوشهی سالن، الهامبخش خیلی از قطعاتش بود.»
به تدریج نادری به محل اجرای موسیقی زنده تبدیل شد. مردم نه فقط برای قهوه و استیکهای معروفش، که برای شنیدن ارکستر شبانه به آنجا میآمدند.
سیاست در کنار ادبیات
نادری فقط جای شعر و موسیقی نبود. در گوشهای از سالن، روزنامهنگاران و فعالان سیاسی گرد هم میآمدند، روزنامهها را ورق میزدند و بحثهای داغ سیاسی در میگرفت. به قول رضا براهنی: «اگر میخواستی بفهمی تهران چه میجوشد، لازم نبود روزنامه بخوانی؛ کافی بود به نادری بروی و پای یکی از میزها بنشینی.»
یک بعدازظهر زمستانی در نادری
تصور کنید غروب یک روز زمستانی ۱۳۲۷. دود سیگار فضای کافه را پر کرده. هدایت در گوشهای نشسته، نیما در وسط سالن با صدای بلند شعری تازه میخواند، و جوانی گمنام به نام احمد شاملو گوشهی میز یادداشت برمیدارد. پشت میز دیگر، نوازندهای قفقازی روی پیانوی قدیمی قطعهای مینوازد. بیرون، خیابان نادری شلوغ است، اما اینجا، در دل تهران، تاریخ معاصر ایران آرامآرام نوشته میشود.
میراث نادری
امروز، نزدیک به یک قرن از تأسیس نادری میگذرد. میزها و صندلیهایش هنوز بوی گذشته را دارند. اما چیزی که نادری را افسانهای کرد، فقط قهوه یا شیرینیهایش نبود؛ بلکه این واقعیت بود که به پناهگاه اندیشه و خلاقیت بدل شد. جایی که روشنفکران، شاعران، نویسندگان و موسیقیدانان نسلی را ساختند. به قول یکی از مشتریان قدیمی نادری:«اگر میخواستی روشنفکران تهران را ببینی، کافی بود یک بعدازظهر به نادری سر بزنی؛ همه آنجا بودند.»
پست های مرتبط
قهوهخانههای دیروز پدر جد کافههای امروز
از پاریس تا تهران؛ تولد یک ایده