رویایی که در کافهها ساخته میشد
- سارا شمیرانی
- 2دقیقه
کافهنوشت: ژانکلود کاریِر، فیلمنامهنویس، نویسنده و متفکر فرانسوی، از چهرههای تأثیرگذار سینمای مدرن اروپا بود. او دو بار نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شد و جوایز زیادی را از جشنوارههای مختلف به دست آورد. ژان در دهکدهای کوچک در جنوب فرانسه متولد شد، اما مسیر زندگیاش از کافههای شلوغ پاریس گذشت؛ جایی که نخستین طرحهای فیلمنامههایش روی دستمالهای کافه شکل گرفت. همکاری طولانیاش با لویی بونوئل، آثاری چون Belle de Jour و جذابیت پنهان بورژوازی را پدید آورد.فیلمهایی که مرز میان رؤیا و واقعیت را به چالش کشیدند. در کنار سینما، عشق او به ادبیات و فرهنگ شرقی، بهویژه مولانا، موجب شد سالها بعد همراه با همسر ایرانیاش نهال تجدد به ترجمه و تفسیر آثار عرفانی بپردازد.
نویسندهای میان مردم
کاریِر تا واپسین روزهای عمر، میان هنر و زندگی مرزی قائل نبود؛ او جهان را مینوشت، همانطور که زندگی را تجربه میکرد. نکته مهم اینکه بسیاری از آثار او در کافهها شکل میگرفت. ژان کلود کریر جوان از همان جوانی به کافهها پناه میبرد. خودش در گفتوگویی با Le Monde گفته بود: «کافه برای من کلاس درس بود. آنجا زبان مردم را یاد گرفتم، نگاهشان را، سکوتشان را. هر گفتوگویی که شنیدم، تبدیل به صحنهای در فیلمنامه شد.»
کاریِر برخلاف بسیاری از نویسندگان همدورهاش، اعتقاد داشت نویسنده باید «در میان مردم» باشد. خانه برایش بیش از حد ساکت بود. او در گفتوگویی با رادیو فرانسه (۲۰۱۵) گفته بود:«در کافه زندگی جریان دارد. هیچ چیز مصنوعی نیست. صدای خنده، قاشق در فنجان، گفتوگوی دو غریبه همهی اینها موسیقی زندگیاند». در کافههای کوچک پاریس، اغلب او را در حال نوشتن یا نقاشی میدیدند. چیزی که همسرش؛ نهال تجدد در کتاب«ایرانیتر» به آن اشاره کرده بود. او به کافه میرفت و طرحهایی ساده از چهرهی رهگذران، گارسونها یا زنانی که در سکوت قهوهشان را هم میزدند میکشید. دوستانش میگفتند کاریِر هرگز دفترچهاش را زمین نمیگذاشت؛ اگر نمینوشت، میکشید.
دههی ۶۰ میلادی، دوران طلایی همکاری او با لویی بونوئل بود. بسیاری از فیلمنامههای مشهورشان از Belle de Jour تا جذابیت پنهان بورژوازی در کافهها نوشته شدند. در مصاحبهای با Cahiers du Cinéma در سال ۱۹۹۹، کاریِر با لبخند گفته بود: «ما در کافهها رؤیا میساختیم. گاهی بونوئل با یک بطری شراب میآمد، من با دفترچهام. یک صحنه را مینوشتیم، بعد دربارهاش بحث میکردیم تا نیمهشب.»این گفتوگوهای طولانی بر سر میزهای چوبی، همانجا در دود قهوه و بوی کاغذ، استخوانبندی سینمای بونوئل را شکل دادند: جهانی که میان رؤیا و واقعیت سرگردان است.
کافه؛ پناهگاه اندیشه و تنهایی
برای کاریِر، کافه فقط پاتوق روشنفکران نبود؛ نوعی «خلوت عمومی» بود. او میگفت در کافه میتواند تنها باشد، بیآنکه احساس انزوا کند. در یادداشتهای شخصیاش آمده است: «کافه جاییست که میتوانی در میان آدمها باشی، اما به جهان خودت فکر کنی. مثل صحنهای سینمایی که در آن هم تماشاگری و هم بازیگر.» نگاه انسانی و ظریف کاریِر در آثارش از «مردی که اسبش را کشت» تا روایتهای کوتاهش ریشه در همان ساعتهای طولانی کافهنشینی دارد. نویسندهای که از دل گفتگوهای عادی، فلسفه ساخت و از نگاه مردم کوچه، سینمایی جهانی خلق کرد. امروز وقتی در Café de Flore یا Les Deux Magots بنشینی، هنوز کسانی هستند که میگویند:«همینجا ژانکلود کاریِر مینشست، دفترش را باز میکرد، لبخند میزد و جهان را مینوشت.»
پست های مرتبط
از چاقویی بر میز تا انقلابی در هنر؛ روایت کافه ولتر
از لندن تا بوستون؛ میراث یک کافه و حلقه خیام